Get Mystery Box with random crypto!

دلارای vip

Logo del canale telegramma soklat - دلارای vip
Indirizzo del canale: @soklat
Categorie: Uncategorized
Lingua: Italiano
Abbonati: 26.44K
Descrizione dal canale

کانال به نویسنده اصلی منتقل شد
هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


Gli ultimi messaggi

2024-04-24 15:54:15 #part1439

خاکستر سیگارش را در زیرسیگاری تکاند و خیره به هاوژین زمزمه کرد

_ شاید اگر تقدیر باهامون مهربون تر بود الان من خاله‌اش بودم!

هاوژین کلافه و گیج خواب سرش را روی شانه ی ارسلان گذاشت و بی حوصله به ساینا خیره شد

_ ماما

دلش مادرش را می‌خواست

از ناز کردن خسته شده بود!

_ بچه‌ی من خاله نداره ساینی جون!
خواستی میتونه خاله صدات کنه به شرطی که قبلا با مادرش هماهنگ کنی

_ از قصد میکنی؟

_ نمی‌فهمم...

_ از قصد خواستی بیام اینجا
که گذشته رو شخم بزنی؟ که اذیتم کنی؟

_ به هرحال وقتی صدف خودشو راحت کرد خواهرش باید جورکش بشه

_ بسه لعنتی ...‌ صدف مرده
چطور دلت میاد؟!

_ من دل ندارم

_ پس اون بچه چیه بغلت؟

_ دل واسه تو و خواهرت ندارم

ساینا با حرص سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد

_ مادرش کیه؟
چند دقیقه پیش دیدمش ولی بغل خدمتکار بود
12.7K views12:54
Aprire / Come
2024-04-15 11:10:17 #part1435

_ من درد دارم ... نمی‌تونم نگهش دارم

ارسلان سری به تاسف تکان داد و همراه هاوژین از اتاق بیرون زد

ساینا عینک مشکی رنگ شیکی به چشم داشت و روی یکی از صندلی های سالن نشسته بود

نگاه متفکرش به صفحه‌ی لپ‌تاپ جلوی رویش بود و چندین صفحه نقشه ساختمان اطرافش به چشم می‌خورد

جمیله و دو نفر از دخترها کنارشان ایستاده و بادیگاردها با تعجب نگاهشان می‌کردند

از آسانسور خارج شد و هاوژین را روی دستانش جابه جا کرد

نگاه خیره ی بادیگارد و دخترهارا روی هاوژین حس می‌کرد

_ هنوزم داریش!

اشاره اش به عینکِ قدیمی اش بود که زمان مطالعه استفادا می‌کرد

ساینا از جا پرید و با دیدن ارسلان خندید

_ دیر‌ کردی! دیگه داشت بهم برمی‌خورد

نگاهش روی هاوژین چرخید و ابرو بالا انداخت

ارسلان صدایش را بالا برد

_ برید سرکارتون ، جمع نشید اینجا

جمیله و دخترها متفرق شدند و بادیگارد ها سمت در اصلی رفتند

ساینا ادامه داد

_ پرستار بچه های خدمتکار شدی؟!

ورود به vip اصلی
https://t.me/soklat/7597
13.0K viewsedited  08:10
Aprire / Come
2024-04-15 11:10:16 #part1434

_ چسبیده به تو

_ کار درستی کرده!

_ خوبه! پس با خودت ببرش

آلپ‌ارسلان کلافه پوف کشید

_ من پایین هزارتا کار دارم دلی

_ نمی‌بینی نمیاد بغلم؟ قهر کرده
بیشعوریش به باباش رفته

هاوژین دستش را تا مچ در دهانش فرو برد و خیره به اخم های درهم ارسلان نگاه کرد

_ نمیتونم ببرمش پایین

دلارای بی حال زمزمه کرد

_ چرا؟

_ چون کارگر جماعت بچه بغلم ببینه دیگه حساب نمی‌بره!

_ منظورت دخترای کلابه دیگه!

_ فرقی نمی‌کنه ، دختر‌پسر نداره
دارن واسم کار میکنن

دلارای چشمانش را بست

چه خوب که ارسلان امد و نذاشت به کارهای دیگر برسد

درد کمر و شکمش همینجوری هم طاقت فرسا بود
12.8K views08:10
Aprire / Come
2024-04-06 13:44:08 #part1432

دلارای ابروی راستش را بالا انداخت و از خیر بغل کردن دخترک گذشت

در آغوش پدرش جا خوش کرده بود

_ به راضی شدن و نشدن من فکر نکن پسرحاجی ، من اسیر این چیزا نیستم!
همینکه تو بعد از یه سال آروم شدی کافیه

گوش های ارسلان از شدت حرص سرخ شده بود

دلارای لبخند زد

_ عصبی نشو ، ایراد نداره
بالاخره قرار نیست همه تو نقطه اوج بمونن

به هاوژین اشاره زد

_ دیگه پدر یک بچه ای!
کسی ازت انتظار نداره مثل جوونیات باشی

_ دلارای!

_ نگران نباش ، فعلا زنتم
محرم اسرار!
کسی نمی‌فهمه تو چجوری...

جمله اش را نتوانست ادامه دهد

ارسلان با خشم جلو کشیدش و لب هایش را به دندان گرفت

آنقدر محکم که دخترک بلافاصله عقب هلش داد

_ آخ ... با دندون میبوسی پسرحاجی؟

ورود به vip اصلی
https://t.me/soklat/7576
12.6K viewsedited  10:44
Aprire / Come
2024-04-06 13:44:07 #part1431

هاوژین محکم گردن ارسلان را چنگ زد و ارسلان اخم کرد

علیرضای احمق ، آلو در دهانش خیس نمی‌ماند

دلارای توضیح داد

_ داری فکر میکنی از کجا فهمیدم پسرحاجی؟

با دست به شانه اش کوبید و ابرو بالا انداخت

_ چندساعت پیش خودتو لو دادی

دوباره سعی کرد هاوژین را بگیرد و او دوباره به ارسلان چسبید

قهر بود
مادرش برای اولین بار سرش داد زده بود

_ آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان کارش اینقدر سریع تموم نمیشد!
مگه اینکه ماه ها رنگ دختر ندیده باشه

ارسلان با حرص پشت گردن دخترک را گرفت و نزدیک کشیدش

_ من کارم زود تموم شد؟

دلارای پوزخند زد

_ بهت بر خورد؟

_ چیه؟ راضیت نکردم؟
12.6K views10:44
Aprire / Come
2024-03-29 19:50:28 #part1428

ارسلان پوف کشید

دلش نمی‌خواست دخترک اینطور در خودش فرو برود

کاش باز هم زبان درازی می‌کرد

دلارای از کنارش گذشت اما قبل از دور شدن بازویش میان دست ارسلان اسیر شد

_ کجا؟

دلارای نگاهش نمی‌کرد

_ کارای اتاق مهمونتون تموم نشد!

ارسلان او را سمت خود کشید

_ کارای اتاق مهمون به تو ربطی نداره
تو به کارای اتاق خودمون برس

_ خودمونی وجود نداره

ارسلان آرام انگشتش را روی قرمزی صورت دخترک کشید

_ عصبیم نکن

دلارای دندان روی هم فشرد و سکوت کرد

ارسلان دوباره نوازشش کرد

_ با اون زبونت عذابم نده
جلوی بچم نگو نخواستمش

ورود به vip
https://t.me/soklat/7547
12.8K viewsedited  16:50
Aprire / Come
2024-03-29 19:50:28 #part1427

_ میدونی چیه؟ شایدم میخوابیدم!
شاید بالاخره با یکی از همین شیخا میخوابیدم تا شکم بچمو سیر کنم چون بابای بی غیرتش اونقدر شرف نداشت که بچه‌اشو گردن بگیره!

سمت چپ صورتش سوخت

هاوژین ترسیده سرش را در سینه‌ی ارسلان فرو برد و ارسلان غرید

_ خفه‌شو

دلارای دستش را به صورتش گرفت و بغض کرده خندید

صورتش نه ، قلبش می‌سوخت!

_ وقتی بزرگ شد براش تعریف کن پدر نمونه!
بهش بگو چه بلایی سر خودش و مادرش آوردی
بگو نمی‌خواستیش
بگو نخواستنت باعث شد چی به سرمون بیاد

ارسلان دندان هایش را روی هم فشرد

سعی داشت خودش را کنترل کند اما مگر می‌توانست؟!

در عمرش هیچ زمان سعی نکرده بود خوددار باشد

دلارای بغض کرده با غم موهای کوتاهش را محکم بست و زمزمه کرد

_ حواست بهش باشه
12.6K views16:50
Aprire / Come
2024-03-26 13:40:03 #part1425

ارسلان چسبیده به تخت ایستاد و سوییچ ماشین را بالای سر بچه تکان داد

_ این چیه؟ هاوژین ... ببین بابا چی داره

هاوژین هق هق کنان دستانش را سمتش دراز کرد و ارسلان در آغوشش کشید

_ سر بچه چرا داد میکشی؟ صدات تا بیرون میاد

دلارای بی توجه به او موهای کوتاهش را پشت گوشش فرستاد و گرفته زمزمه کرد

_ حواست بهش باشه تا من برگردم

هاوژین گردن ارسلان را در آغوش کشیده و هر چند ثانیه چشمان اشکی اش را می‌مالید

_ کجا؟

دلارای پوزخند زد

حالا علاوه بر درد جسمی ، دلش هم گرفته بود و عذاب وجدان داشت

بخاطر شب سختی که پشت سر گذاشته و خستگی کارهای جمیله ، اشک دخترک را درآورده بود

_ یادت رفته پسرحاجی؟

یک قدم جلو رفت و با کینه در چشمان ارسلان زل زد

_ زنت اینجا واست کار میکنه!
مادر بچه‌ات رقاصه و خدمتکار کلابته

ورود به vip اصلی
https://t.me/soklat/7531
13.0K viewsedited  10:40
Aprire / Come
2024-03-20 21:15:25 دوستای عزیزم که مدرسه و دانشگاه میرید
اگر عید رو میخواید رمان بخونید و دوست دارید فایل کامل باشه و بعد از عید دیگه درگیر نباشید ، براتون دوتا رمان محشر از نویسنده مورد علاقم که خودم عاشق هیجان رمان هاشم پیشنهاد دارم
فایل های اکالیپتوس و جگوار گذاشته شدن بالاتر
بخونید اگر خوشتون اومد میتونید با تخفیف ویژه مخصوص خواننده های ما خریداری کنید

فایل کامل جگوار 39 هزارتومان
فایل کامل اکالیپتوس 37 هزارتومان

و عزیزانی که از خواننده های ما هستن میتونن با تخفیف ویژه 42 هزارتومان پرداخت کنن و فایل هردو رمان رو از ادمین خودشون تحویل بگیرن

6037 9974 6361 1922
سباسالار 
@mirayp
(ادمین مونتیگو ، جگوار و اکالیپتوس)

لطفا دقت کنید که به ادمین ما پیام ندید ، چون فایل هارو ما نداریم
من فقط خودم خریداری کردم و خوندم دیدم سبک رمان ها به مرگ‌ماهی ، دلارای و ماتیک میخوره و احتمال دادم شما هم خوشتون بیاد همین

برای کپی شماره کارت اینجا کلیک کنید
12.8K views18:15
Aprire / Come
2024-03-20 14:26:32 #part1420

دلارای پوزخند تلخی زد و بی اعتراض وسایل تمیزکاری را برداشت

یکی از اتاق های vip بود

هاوژین را روی تشک کوچکی که با خود اورده بود نشاند و مشغول مرتب کردن وسایل شد

صدای شرشر آب از حمام به گوش می‌رسید

طی را برداشت و به جان زمین افتاد

احساس میکرد فشارش دوباره افت کرده است اما به روی خودش نیاورد

بعد از گردگیری تخت را مرتب کرد و مشغول تعویض ملافه ها شد که چشمش به عکس کوچک روی پاتختی افتاد

کنجکاو برش‌داشت

ساینا ، دختری غریبه همراه علیرضا و آلپ‌ارسلان

نگاهش روی مرد سوم خیره ماند

چهره اش آشنا بود
خیلی زود یادش آمد
هاتف!

_ چیکار داری میکنی؟

از جا پرید

بهت زده از روی تخت بلند شد و نگاهی به زن زیبای روبرویش انداخت که تنها حوله به تن داشت

_ من ... برای نظافت اومدم

_ اونو میدونم! عکس من دستت چیکار میکنه؟!

ورود به vip
https://t.me/soklat/7519
13.0K viewsedited  11:26
Aprire / Come