2024-04-15 11:10:17
#part1435
_ من درد دارم ... نمیتونم نگهش دارم
ارسلان سری به تاسف تکان داد و همراه هاوژین از اتاق بیرون زد
ساینا عینک مشکی رنگ شیکی به چشم داشت و روی یکی از صندلی های سالن نشسته بود
نگاه متفکرش به صفحهی لپتاپ جلوی رویش بود و چندین صفحه نقشه ساختمان اطرافش به چشم میخورد
جمیله و دو نفر از دخترها کنارشان ایستاده و بادیگاردها با تعجب نگاهشان میکردند
از آسانسور خارج شد و هاوژین را روی دستانش جابه جا کرد
نگاه خیره ی بادیگارد و دخترهارا روی هاوژین حس میکرد
_ هنوزم داریش!
اشاره اش به عینکِ قدیمی اش بود که زمان مطالعه استفادا میکرد
ساینا از جا پرید و با دیدن ارسلان خندید
_ دیر کردی! دیگه داشت بهم برمیخورد
نگاهش روی هاوژین چرخید و ابرو بالا انداخت
ارسلان صدایش را بالا برد
_ برید سرکارتون ، جمع نشید اینجا
جمیله و دخترها متفرق شدند و بادیگارد ها سمت در اصلی رفتند
ساینا ادامه داد
_ پرستار بچه های خدمتکار شدی؟!
ورود به vip اصلی
https://t.me/soklat/7597
13.0K viewsedited 08:10