#part1428 ارسلان پوف کشید دلش نمیخواست دخترک اینطور در خودش فرو برود کاش باز هم زبان درازی میکرد دلارای از کنارش گذشت اما قبل از دور شدن بازویش میان دست ارسلان اسیر شد _ کجا؟ دلارای نگاهش نمیکرد _ کارای اتاق مهمونتون تموم نشد! ارسلان او را سمت خود کشید _ کارای اتاق مهمون به تو ربطی نداره تو به کارای اتاق خودمون برس _ خودمونی وجود نداره ارسلان آرام انگشتش را روی قرمزی صورت دخترک کشید _ عصبیم نکن دلارای دندان روی هم فشرد و سکوت کرد ارسلان دوباره نوازشش کرد _ با اون زبونت عذابم نده جلوی بچم نگو نخواستمش ورود به vip https://t.me/soklat/7547 73.3K viewsedited 16:50