Get Mystery Box with random crypto!

#part1425 ارسلان چسبیده به تخت ایستاد و سوییچ ماشین را بالا | دلارای vip

#part1425

ارسلان چسبیده به تخت ایستاد و سوییچ ماشین را بالای سر بچه تکان داد

_ این چیه؟ هاوژین ... ببین بابا چی داره

هاوژین هق هق کنان دستانش را سمتش دراز کرد و ارسلان در آغوشش کشید

_ سر بچه چرا داد میکشی؟ صدات تا بیرون میاد

دلارای بی توجه به او موهای کوتاهش را پشت گوشش فرستاد و گرفته زمزمه کرد

_ حواست بهش باشه تا من برگردم

هاوژین گردن ارسلان را در آغوش کشیده و هر چند ثانیه چشمان اشکی اش را می‌مالید

_ کجا؟

دلارای پوزخند زد

حالا علاوه بر درد جسمی ، دلش هم گرفته بود و عذاب وجدان داشت

بخاطر شب سختی که پشت سر گذاشته و خستگی کارهای جمیله ، اشک دخترک را درآورده بود

_ یادت رفته پسرحاجی؟

یک قدم جلو رفت و با کینه در چشمان ارسلان زل زد

_ زنت اینجا واست کار میکنه!
مادر بچه‌ات رقاصه و خدمتکار کلابته

ورود به vip اصلی
https://t.me/soklat/7531