Get Mystery Box with random crypto!

دلارای vip

Logo del canale telegramma soklat - دلارای vip
Argomenti dal canale:
Part
Indirizzo del canale: @soklat
Categorie: Uncategorized
Lingua: Italiano
Abbonati: 26.34K
Descrizione dal canale

کانال به نویسنده اصلی منتقل شد
هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


Gli ultimi messaggi 8

2023-12-29 12:20:55 #part1385

آرام زمزمه کرد

_ خوابوندمش روی تخت
خسته ای...
برو استراحت کن

ارسلان حرفی نزد

تنها صدای نفس هایش به گوش می‌رسید و بس

دلارای حس بدی داشت

تا به حال این مرد را اینطور شکسته ندیده بود

به خوبی میدانست آفتاب که طلوع کند دوباره به همان ارسلانِ حق به جانب و بی رحم برمی‌گردد اما حالا قابل ترحم شده بود

تلخ لبخند زد

یاد کارتون شرک افتاد که در بچگی با داراب تماشا می‌کرد

فیونا با غروب آفتاب دیوی سبز رنگ بود و با طلوعش پرنسسی زیبا

آه کشید

_ من دیگه خوابم نمی‌بره
چندساعت خوابیدم بسه
برو کنار هاوژین بخواب
نگرانش نباش من حواسم هست
تا حالا خیلی تب کرده ، دیگه استاد شدم
اگر....

جمله اش تمام نشد
ارسلان عصبی سمتش برگشت ، کمرش را چنگ زد و با شدت جلو کشیدش

ثانیه ای بعد لب هایش با خشونت لب های دخترک را می‌بلعید

پارت‌های بعدی دلارای
https://t.me/soklat/7409
13.4K viewsedited  09:20
Aprire / Come
2023-12-29 12:20:54 #part1384

امشب فقط مادر بود!

نه مادر و پدر

انگار بار پدر بودن از روی دوشش برداشته شده بود

امشب کسی بود تا همراه او نگران هاوژین باشد

کسی که پا به پایش بیدار بماند

کسی که تب دخترک را چک کند

امشب انگار با تمام شب های دیگر فرق داشت...

آنقدر اشک ریخت که حس کرد آرام شده است

صورتش را شست ، هاوژین را از آب بیرون کشید و خشکش کند

لباس تمیز و گرم به بچه پوشاند و او را روی تخت خواباند

از آرام بودنش که مطمئن شد سمت تراس راه افتاد

باد سردی می‌وزید

خودش را در آغوش کشید و از پشت سر خیره آلپ‌ارسلان شد

هر دو دستش را لبه دیوار کوتاه تراس گذاشته بود و میان انگشتانش سیگارش به چشم می‌خورد

دلارای نزدیک تر رفت

سر ارسلان سمت پایین خم بود و عمیق نفس میکشید

مثل کسی که دردی طاقت فرسا را تحمل می‌کند
12.9K views09:20
Aprire / Come
2023-12-29 12:20:32
کلیپ پارت های vip دلارای و آینده

" من اگه تو نباشی
دیگه چجوری واسه گنده‌ها بکنم قاطی
اگه تو نباشی
دلمو خوش بکنم به چی..."


هشداااار که اسپویل داره
ای کسانی که از لو رفتن داستان خوشتون نمیاد باز نکنید
البته دو تا کلیپ بود
اون یکی عکس نیست و ویدیو کامله اما خب اسپویلش دیگه خییییلی زیاده
اون فعلا برای بچه های vip تا اینجا پارت ها نزدیک تر بشه به اون قسمت ها

مبلغ 35 هزارتومان
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

اگر رمان دلارای و ماتیک رو باهم میخواید میتونید 48 تومان واریز کنید (۱۶ تومن تخفیف)
12.8K views09:20
Aprire / Come
2023-12-25 17:40:27 #part1383

آلپ‌ارسلان خواست بحث را تغییر دهد

دیگر تحمل نداشت

سلول به سلول بدنش سیگاری میخواست تا شاید آرامش کند

صدای مردانه اش خش دار و گرفته بود

_ هنوز تب داره
خشکش کن بریم بیمارستان

دلارای بی توجه به او زمزمه کرد

_ تصمیم گرفتم کلیه‌امو بفروشم!
اینطوری تا چندوقت می‌تونستیم راحت زندگی کنیم

ارسلان پلک هایش را روی هم فشرد

ناخواسته دستش را از میان دست های کوچک هاوژین که تلاش داشت انگشت پدرش را میان لثه هایش له کند بیرون کشید و با قدم هایی محکم سمت تراس راه افتاد

تمام تنش منقبض شده بود

بغض دلارای با صدا شکست و آلپ‌ارسلان همانطور که سیگارش را از جیبش بیرون می‌کشید از در خارج شد

هاوژین ترسیده به مادرش زل زد

دلارای با صدای بلند تری هق زد

هق زد تا خالی شود
از تمام غم ها
از حسرت ها
از خستگی های روی هم انباشته شده

کانال vip ماتیک
https://t.me/matik_vip
کسایی که میخوندن عضوشن ادامشو گذاشتم
13.2K viewsedited  14:40
Aprire / Come
2023-12-25 17:40:26 #part1382

_ میخواستم بچه‌امو ... پاره تنمو بدم بهشون میدونی چرا؟
چون بتونه خوشبخت شه
چون بتونه زندگی کنه
چون سرنوشتش مثل مادرش نشه
برای همین همیشه پسر میخواستم
که مثل من قضاوتش نکنن ، که تحقیر نشه ، که راه نفسشو نبندن
می‌ترسیدم دختر باشه و روزی زنده نباشم تا حمایتش کنم
فکر می‌کردم اگر پسر باشه حتی منم نباشم یکی میشه مثل تو ، مثل داراب
به اندازه من زجر نمی‌کشه...

آلپ‌ارسلان آه کشید

او خوشبخت بود؟

نمی‌دانست...

تنها می‌دانست آن روزهایی که به دنبال دلارای و هاوژین میگشت و دستش به هیچ کجا بند نبود عجیب احساس بدبختی میکردی

دلارای پچ زد

_ ندادمش بهشون!
نتونستم
آخه هیچکس اندازه من دوستش نداشت
هیچ آدمی روی کره زمین نمیتونه بچه رو به اندازه مادرش دوست داشته باشه
اینکه من بعد ازینکه ازش جدا شدم میمردم مهم نبود اما هیچ زنی به جز من نمیتونست بهش اون عشق رو بده
شاید من نميتونستم بهش پول و امکانات بدم
اما حاضر بودم جونمو براش فدا کنم
12.9K views14:40
Aprire / Come
2023-12-25 17:40:26 #part1381

_ چندماهه بود که بردمش دکتر
خیلی سرزنشم کرد
ترسوندم
گفت دوران جنینی و دوسال اول اگر بچه تغذیه‌ی خوبی نداشته باشه تا آخر عمر سیستم ایمنیش ضعیفه
داروهایی که تو نسخه نوشته بود رو نمیتونستم بخرم

ارسلان کلافه پوف کشید

این داستان را دوست نداشت

حس عذاب وجدان و حسرت مثل خوره به جانش افتاده بود

_ یک بار که رفتم جایی برای کار...
از هاوژین خیلی خوشش اومد
خوشگل و بانمک بود
بهم ... بهم پیشنهاد دادن بفروشمش!

آلپ‌ارسلان با شدت سرش را بالا آورد طوری که صدای مهره های گردنش به گوش رسید

چه میشنید؟!
باورش نمیشد...

دلارای با یاد آن روزها هق زد

حالش بد بود

شاید بخاطر نزدیک شدن تاریخ ماهانه‌اش
شاید بخاطر بیماری هاوژین
شاید بخاطر دور بودن چند روزه از او
شاید هم....

دلیلش را میدانست!

برای اولین بار مردی کنارش بود!
برای اولین بار تمام مسئولیت هاوژین روی دوش خودش نبود
12.7K views14:40
Aprire / Come
2023-12-25 17:39:58
کلیپ پارت های vip دلارای و آینده

" من اگه تو نباشی
دیگه چجوری واسه گنده‌ها بکنم قاطی
اگه تو نباشی
دلمو خوش بکنم به چی..."


هشداااار که اسپویل داره
ای کسانی که از لو رفتن داستان خوشتون نمیاد باز نکنید
البته دو تا کلیپ بود
اون یکی عکس نیست و ویدیو کامله اما خب اسپویلش دیگه خییییلی زیاده
اون فعلا برای بچه های vip تا اینجا پارت ها نزدیک تر بشه به اون قسمت ها

مبلغ 35 هزارتومان
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

اگر رمان دلارای و ماتیک رو باهم میخواید میتونید 48 تومان واریز کنید (۱۶ تومن تخفیف)
12.6K views14:39
Aprire / Come
2023-12-16 15:37:29 #part1380

_ هرجایی قبولم نمیکردن
تا میفهمیدن نوزاد باهامه میگفتن نیا
حقم داشتن...
هاوژین گریه می‌کرد ، شیر میخواست ، پوشکشو کثیف می‌کرد
بعضی وقتام مجبور بودم موادشوینده قوی استفاده نکنم تا به ریه هاش آسیب نزنه

ارسلان با دست دیگرش گردنش را مالید

دردش شدید بود

مروارید همیشه می‌گفت درد شانه و گردن برای اعصاب است

حال با هرجمله ای که دلارای می‌گفت درد از‌ گردنش می‌پیچید و تا شانه ‌ی چپش ادامه پیدا می‌کرد

_ بعد از زایمان تا ماه ها ضعف داشتم
روزا کار می‌کردم ، شبا تا صبح هاوژینو تو خونه راه می‌بردم تا گریه نکنه
بعضی وقتا میخوابید اما دلم نمیومد بذارمش پایین

اشکش را پاک کرد و غمگین لبخند زد

او و دخترکش چه روزهایی گذرانده بودند...

شانه بالا انداخت

_ اون که تقصیری نداشت
مثل بقیه بچه ها حق داشت یکسره بغل مامانش باشه
تنها خواستم این بود یکی هوای بچه‌مو داشته باشه تا من بتونم

هاوژین پایش را در آب کوبید و خیره به مادرش بی حال خندید

تبش هنوز پایین نیامده بود

کانال vip ماتیک
https://t.me/matik_vip
کسایی که میخوندن عضوشن ادامشو گذاشتم
13.5K viewsedited  12:37
Aprire / Come
2023-12-16 15:37:17 #part1379

دلارای مشتی آب را روی بدن هاوژین ریخت

_ یک دکتر بهم معرفی کردن
داروهای خارجی داده بود برای تقویت نوزاد

هاوژین خواب آلود و بی حال سرش را به دست پدرش تکیه داد

_ اون زمان برای اینکه بتونم بزرگش کنم میرفتیم خونه‌های مردم برای تمیزکاری

آلپ‌ارسلان بهت زده دندان هایش را روی هم فشرد

تلاش کرد سرجایش ثابت بماند و دهن به ناسزا گفتن باز نکند

ناسزا به چه کسی؟
خودش هم نمی‌دانست

تنها می‌خواست برای خالی شدن حرص و حسرتش کسی را تا پای مرگ کتک بزند!

کسی جز خودش و مادر فرزندش!

_ هرکاری می‌کردم پولم جمع نمی‌شد
یا میرفت برای اجاره ، یا شیشه پستونک و پوشک هاوژین ، یا دوتا تخم مرغ و سیب زمینی که خودم از گرسنگی نمیرم

هاوژین انگشت ارسلان را به دهانش گرفت و لثه هایش را به آن مالید تا شاید خارششان کم شود

کم کم دندان در می آورد و تا چند وقت دیگر تولد دوسالگی اش بود
13.3K views12:37
Aprire / Come
2023-12-16 15:37:16 #part1378

کلافه نچی کرد و هاوژین را از روی تخت بلند کرد

هاوژین بی حال ناله زد

_ ماما

ارسلان با احتیاط بدون آنکه پوشک و لباسش را از تنش در بیاورد در قابلمه آب نشاندش و زیرلب غرید

_ مامانت خشک شده

با بلند شدن صدای گریه ی هاوژین دلارای بالاخره به خودش آمد

بغض کرده بدون حرف جلو آمد

آلپ‌ارسلان انتظار داشت اعتراض کند اما او در سکوت پوشک و لباس های خیس بچه را از تنش درآورد و به حمام برد

با دست آبی که کمی خنک تر شده بود را روی شانه های هاوژین پاشید

دلارای روی تخت نشست به زمین خیره شد

اخم های ارسلان درهم فرو رفت

_ چته؟

دلارای جوابش را نداد

_ مشکلش جدیه؟ دکتر خبر کنم

دلارای بعد از مکثی طولانی گرفته پچ زد

_ وقتی دنیا اومده بود خیلی ضعیف بود

ارسلان ابرو بالا انداخت
انتظار نداشت نیمه شب ، با بچه ای تب کرده کنار هم بنشینند و درد و دل کنند!
13.0K views12:37
Aprire / Come