2023-12-16 15:37:29
#part1380
_ هرجایی قبولم نمیکردن
تا میفهمیدن نوزاد باهامه میگفتن نیا
حقم داشتن...
هاوژین گریه میکرد ، شیر میخواست ، پوشکشو کثیف میکرد
بعضی وقتام مجبور بودم موادشوینده قوی استفاده نکنم تا به ریه هاش آسیب نزنه
ارسلان با دست دیگرش گردنش را مالید
دردش شدید بود
مروارید همیشه میگفت درد شانه و گردن برای اعصاب است
حال با هرجمله ای که دلارای میگفت درد از گردنش میپیچید و تا شانه ی چپش ادامه پیدا میکرد
_ بعد از زایمان تا ماه ها ضعف داشتم
روزا کار میکردم ، شبا تا صبح هاوژینو تو خونه راه میبردم تا گریه نکنه
بعضی وقتا میخوابید اما دلم نمیومد بذارمش پایین
اشکش را پاک کرد و غمگین لبخند زد
او و دخترکش چه روزهایی گذرانده بودند...
شانه بالا انداخت
_ اون که تقصیری نداشت
مثل بقیه بچه ها حق داشت یکسره بغل مامانش باشه
تنها خواستم این بود یکی هوای بچهمو داشته باشه تا من بتونم
هاوژین پایش را در آب کوبید و خیره به مادرش بی حال خندید
تبش هنوز پایین نیامده بود
کانال vip ماتیک
https://t.me/matik_vip
کسایی که میخوندن عضوشن ادامشو گذاشتم
13.5K viewsedited 12:37