Get Mystery Box with random crypto!

دلارای vip

Logo del canale telegramma soklat - دلارای vip
Argomenti dal canale:
Part
Indirizzo del canale: @soklat
Categorie: Uncategorized
Lingua: Italiano
Abbonati: 26.34K
Descrizione dal canale

کانال به نویسنده اصلی منتقل شد
هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


Gli ultimi messaggi 9

2023-12-16 15:36:42
کلیپ پارت های vip دلارای و آینده

" من اگه تو نباشی
دیگه چجوری واسه گنده‌ها بکنم قاطی
اگه تو نباشی
دلمو خوش بکنم به چی..."


هشداااار که اسپویل داره
ای کسانی که از لو رفتن داستان خوشتون نمیاد باز نکنید
البته دو تا کلیپ بود
اون یکی عکس نیست و ویدیو کامله اما خب اسپویلش دیگه خییییلی زیاده
اون فعلا برای بچه های vip تا اینجا پارت ها نزدیک تر بشه به اون قسمت ها

مبلغ 35 هزارتومان
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

اگر رمان دلارای و ماتیک رو باهم میخواید میتونید 48 تومان واریز کنید (۱۶ تومن تخفیف)
13.0K viewsedited  12:36
Aprire / Come
2023-12-13 09:13:45 #part1377

نیم نگاهی سمت او انداخت

رنگش پریده بود و مردمک های لرزانش از روی هاوژین کنار نمی‌رفت

_ باید چیکار کنیم؟

با پرسش دلارای بالاخره چشم از بچه برداشت و خیره‌ی آلپ‌ارسلان شد

می‌دانست باید چه کار کنند اما....

آرام زمزمه کرد

_ باید لگن پیدا کنیم!

_ لگن از کجا بیارم نصفه شبی؟!
مگه ایرانه که تو حموما لگن باشه؟

نگاهش را دزدید

_ تو آشپزخونه‌ی پایین ... قابلمه بزرگ هست حتما

آلپ‌ارسلان بدون حرف سمت در را افتاد و دلارای گوشه تخت نشست

بغض کرده سرش را میان دستانش گرفت

_ چه مرگته دلی؟
مگه بچه ای؟
تمومش کن

تلخ پوزخند زد

قطره اشک روی گونه اش چکید و زیرلب پچ زد

_ نمی‌تونم...

آلپ‌ارسلان با قابلمه ای بزرگ برگشت و تا نیمه آب ولرم کرد

انتظار داشت دلارای را کنار هاوژین ببیند اما او بغ کرده دورتر نشسته بود

کانال vip ماتیک
https://t.me/matik_vip
کسایی که میخوندن عضوشن ادامشو گذاشتم
14.7K viewsedited  06:13
Aprire / Come
2023-12-13 09:13:45 #part1376

چشمانش تازه گرم شده بود که کسی بازویش را تکان داد

صدای دلارای زمزمه وار بود

_ ارسلان ... پاشو

خواب آلود آرنجش را روی صورتش گذاشت

خسته بود

دلارای محکم تر تکانش داد

_ پاشو آلپ‌ارسلان

پلک هایش را به سختی از هم فاصله داد و روی کاناپه نیم‌خیز شد

_ چی شده نصفه شبی؟

دلارای نگران نالید

_ بچه داغه

کلافه چشمانش را بست

_ بچه کدوم خریه؟!

دلارای اینبار با صدایی بلند غرید

_ ارسلان!

هوشیار شد

کلافه پوف کشید و ایستاد

_ چی شده گفتی؟

دلارای دندان هایش را روی هم فشرد

_ هاوژین ... تب کرده

دستی به گردنش کشید و سمت تخت راه افتاد

صدای دلارای می‌لرزید

_ داره تو تب می‌سوزه
14.2K views06:13
Aprire / Come
2023-12-13 09:13:44 #part1375

خواست دور شود که قدم اول پایش روی جغجغه‌ی هاوژین رفت

دلارای خواب آلود از صدای جغجغه چشم باز کرد و نالید

_ ببین داغ نشده باشه

ارسلان مطیعانه پشت دستش را روی پیشانی بچه چسباند

_ تب نداره

دلارای سری تکان داد و چشمانش را بست

دقیقه ای زمان نبرد که نفس هایش دوباره منظم شد

ارسلان خسته روی کاناپه دراز کشید

کاناپه ای که برای قد و هیکل او کوچک بود اما چاره دیگری نداشت

معذب آرنجش را روی چشمانش گذاشت و زیرلب غر زد

جایش آنقدر ناراحت بود که تا نزدیک صبح خوابش نبرد

عصبی با چشمان سرخ شده اینترنتی تختی بچگانه سفارش داد و زمان تحویلش را صبح اول وقت زد

اولین خرید که به خودش مربوط نمی‌شد!

تا به حال تنها لباس‌های برند مردانه یا عطر و ادکلن سفارش داده بود و بس

هیچ وقت فکر نمی‌کرد زمانی تخت نوزاد سفارش دهد
13.7K views06:13
Aprire / Come
2023-12-13 09:13:04 ورود به vip اصلی رمان دلارای
(خوندن حلال و با رضایت نویسنده رمان ، پارت های جلوتر)

مبلغ 35 هزارتومان
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

اگر رمان دلارای و ماتیک رو باهم میخواید میتونید 48 تومان واریز کنید (۱۶ تومن تخفیف)
13.6K views06:13
Aprire / Come
2023-12-09 13:34:18 کانال vip ماتیک
https://t.me/matik_vip
کسایی که میخوندن عضوشن ادامشو گذاشتم
16.0K views10:34
Aprire / Come
2023-12-09 13:34:13 #part1374

نفسش را بیرون داد و پتو را به جای هاوژین، روی دلارای کشید

خواست دور شود اما پاهایش یاری نکردند

انگشت اشاره اش را به آرامی روی گونه‌ی دلارای کشید

لاغر شده بود

زیرچشمانش گود افتاده و نگاهش طراوت قدیم را نداشت اما هنوزم زیبا بود

موهای کوتاه به چهره اش می آمد اما باید فکری به حال نامرتبیشان می‌کرد

دستش را نوازش وار روی چانه‌اش کشید

حالا که کسی تماشایش نمی‌کرد میتوانست به خودش اعتراف کند با نبود دلارای چیزی در زندگی اش کم بود

شاید برای دقایقی دلتنگ شده بود

دلتنگ تهران و پنت هاوسی که دلارای صبح زود به جای مدرسه آنجا می آمد و ثانیه ای از ارسلان جدا نمی‌شد

دلتنگ روزهایی که دختربچه‌ای چشم و گوش بسته برای کنار او بودن خطر می‌کرد و کوتاه نمی آمد

نگاهش سمت هاوژین رفت

دخترکِ بدعتق ثمره همان روزها بود

ثمره ای که هنوز هم وجودش را باور نداشت

قبول پدر شدن خودش برایش راحت تر بود تا بپذیرد دخربچه‌ای که بعضی روزها در کوچه مدرسه پیاده اش میکرد مادر شده است!
16.0K views10:34
Aprire / Come
2023-12-09 13:34:13 #part1373

ساینا ساعتی پیش رسیده بود

برخلاف انتظار ارسلان برخورد سردی نداشت

مثل قبلا گرم و صمیمی بود

دقایقی طولانی در باشگاه قدیمی سه طبقه که ارسلان قصد داشت شعبه جدید شود گشت و درباره تک تک قسمت ها نظر داد

ورودی ها ، اتاق ها ، پشت بامی که برایش برنامه های عجیبی داشت و فضای خروجی

اگر لحظات آخر به جعبه‌ای که فرستاده بود اشاره نمی‌زد ، ارسلان باور میکرد که او به عنوان طراح آنجاست ، نه خواهر صدف


به اتاق که برگشت دلارای و هاوژین خواب بودند

آرام سمت تخت قدم برداشت

ناخوداگاه پتو را با احتياط بالا آورد تا روی بچه را بپوشاند اما لحظه آخر پشیمان شد

اگر دلارای تنها ملحفه سفید رنگ نازکی رویش انداخته بود حتما دلیلی داشت!

پوزخند زد
باید اعتراف میکرد دخترکِ۱۷ ساله ای که با لباس مدرسه قایمکی به خانه اش می آمد مادر شده و خوب هم از عهده مادری کردن برآمده بود!

هاوژین کنار مادرش آرامش داشت ، حالش خوب بود و در آغوش او بودن را به همه چیز ترجیح می‌داد
15.4K views10:34
Aprire / Come
2023-12-09 13:34:12 #part1372

نگاهی به فندک میان انگشتانش انداخت و ادامه داد

_ سیگار نکش بچه اینجاست پدر نمونه

آلپ‌ارسلان با حرص نخ سیگار را پایین آورد و پچ زد

_ چشم رئیس!

دلارای محلش نداد

خسته بود
انگار روزهایی طولانی خواب راحت به چشمانش نیامده بود

حالا می‌توانست بخوابد و به تنهایی هاوژین و دوری از او فکر نکند

بخوابد بی آنکه نگران باشد هر لحظه آلپ‌ارسلان پیدایشان می‌کند

میدانست محال است او اجازه دهد به اتاق سابق برگردند پس بدون مخالفت بالشت ها را روی تخت چید و جای هاوژین را اماده کرد

بیش از نیمی از تخت را بالشت چید تا زمانی که بچه غلت میزند از تخت پایین نیفتد

شیشه شیر و دماسنج را همراه فلاسک آب روی پاتختی گذاشت و دستمال مرطوب و پوشک را روی زمین چید

حالا روی تخت تنها به اندازه یک نفر جا مانده بود

بی توجه چراغ خواب را خاموش کرد و کنار هاوژین خوابید

ارسلان سیگارش را برداشت و وارد تراس شد
14.9K views10:34
Aprire / Come
2023-12-09 13:32:24 ورود به vip اصلی رمان دلارای
(خوندن حلال و با رضایت نویسنده رمان ، پارت های جلوتر)

مبلغ 35 هزارتومان
5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

اگر رمان دلارای و ماتیک رو باهم میخواید میتونید 48 تومان واریز کنید (۱۶ تومن تخفیف)
15.0K views10:32
Aprire / Come