2023-12-09 13:34:13
#part1374
نفسش را بیرون داد و پتو را به جای هاوژین، روی دلارای کشید
خواست دور شود اما پاهایش یاری نکردند
انگشت اشاره اش را به آرامی روی گونهی دلارای کشید
لاغر شده بود
زیرچشمانش گود افتاده و نگاهش طراوت قدیم را نداشت اما هنوزم زیبا بود
موهای کوتاه به چهره اش می آمد اما باید فکری به حال نامرتبیشان میکرد
دستش را نوازش وار روی چانهاش کشید
حالا که کسی تماشایش نمیکرد میتوانست به خودش اعتراف کند با نبود دلارای چیزی در زندگی اش کم بود
شاید برای دقایقی دلتنگ شده بود
دلتنگ تهران و پنت هاوسی که دلارای صبح زود به جای مدرسه آنجا می آمد و ثانیه ای از ارسلان جدا نمیشد
دلتنگ روزهایی که دختربچهای چشم و گوش بسته برای کنار او بودن خطر میکرد و کوتاه نمی آمد
نگاهش سمت هاوژین رفت
دخترکِ بدعتق ثمره همان روزها بود
ثمره ای که هنوز هم وجودش را باور نداشت
قبول پدر شدن خودش برایش راحت تر بود تا بپذیرد دخربچهای که بعضی روزها در کوچه مدرسه پیاده اش میکرد مادر شده است!
16.0K views10:34