Get Mystery Box with random crypto!

#part1377 نیم نگاهی سمت او انداخت رنگش پریده بود و مردمک ه | دلارای vip

#part1377

نیم نگاهی سمت او انداخت

رنگش پریده بود و مردمک های لرزانش از روی هاوژین کنار نمی‌رفت

_ باید چیکار کنیم؟

با پرسش دلارای بالاخره چشم از بچه برداشت و خیره‌ی آلپ‌ارسلان شد

می‌دانست باید چه کار کنند اما....

آرام زمزمه کرد

_ باید لگن پیدا کنیم!

_ لگن از کجا بیارم نصفه شبی؟!
مگه ایرانه که تو حموما لگن باشه؟

نگاهش را دزدید

_ تو آشپزخونه‌ی پایین ... قابلمه بزرگ هست حتما

آلپ‌ارسلان بدون حرف سمت در را افتاد و دلارای گوشه تخت نشست

بغض کرده سرش را میان دستانش گرفت

_ چه مرگته دلی؟
مگه بچه ای؟
تمومش کن

تلخ پوزخند زد

قطره اشک روی گونه اش چکید و زیرلب پچ زد

_ نمی‌تونم...

آلپ‌ارسلان با قابلمه ای بزرگ برگشت و تا نیمه آب ولرم کرد

انتظار داشت دلارای را کنار هاوژین ببیند اما او بغ کرده دورتر نشسته بود

کانال vip ماتیک
https://t.me/matik_vip
کسایی که میخوندن عضوشن ادامشو گذاشتم