#part1431 هاوژین محکم گردن ارسلان را چنگ زد و ارسلان اخم کرد علیرضای احمق ، آلو در دهانش خیس نمیماند دلارای توضیح داد _ داری فکر میکنی از کجا فهمیدم پسرحاجی؟ با دست به شانه اش کوبید و ابرو بالا انداخت _ چندساعت پیش خودتو لو دادی دوباره سعی کرد هاوژین را بگیرد و او دوباره به ارسلان چسبید قهر بود مادرش برای اولین بار سرش داد زده بود _ آلپارسلان ملکشاهان کارش اینقدر سریع تموم نمیشد! مگه اینکه ماه ها رنگ دختر ندیده باشه ارسلان با حرص پشت گردن دخترک را گرفت و نزدیک کشیدش _ من کارم زود تموم شد؟ دلارای پوزخند زد _ بهت بر خورد؟ _ چیه؟ راضیت نکردم؟ 49.6K views10:44