2023-07-07 00:57:24
#دلارای
#part1164
به اصرار های هومن برای رفتن به خانه خودشان توجهی نکرد. مقصد خانه خودش بود تا حال هنگامه کمی بهتر شود. خود هنگامه نخواست وگرنه چند روز بیشتر باید در بیمارستان میماند.
هنگامه سعی میکرد خود را با مسئله هاوژین سرگرم کند. مدام درباره او از ارسلان سوال می پرسید و ارسلان جوابش را نمیداد. اینکه به کدامشان رفته، زیباست یا از بچه های زشت، لوس است یا نه و هزاران سوال دیگر.
هومن کم و بیش از ماجرای فرار دلارای باخبر بود و حالا نمی دانست در مواجه با فرزند او باید چه واکنشی نشان بدهد. بالاخره هاوژین همان کودکی بود که اگر هومن جلوی دلارای را نمیگرفت حالا وجود نداشت.
به سر خیابان که رسیدند هومن گفت:
- همینجا نگه داری من پیاده میشم.
ارسلان خشک پرسید:
- کجا میخوای بری؟
- یکم کار دارم.
فرمان را پیچاند و جواب داد:
- کاری برای مراسم امروز نمونده. همه چیز انجام شده.
هومن سرش را پایین انداخت. چرا ارسلان در برابر رها نکردن او مقاومت میکرد؟
- ممنون بابت کمک هات ولی...
- میریم تا بعد از ظهر استراحت میکنیم.
و این یعنی راه فراری نداری و دیگر حرف نزن. هنگامه زیر چشمی از صندلی عقب، آن رو را که جلو نشسته بودند زیر نظر داشت. معمولا نمیتوانستند از چند فرسخی هم را ببیند و حالا کنار هم نشسته بودند. آشتی برادرانش برای او همانند یک رویای محال بود.
ماشین را در پارکینگ گذاشت و سه نفری از ماشین پیاده شدند. هومن دست هنگامه را گرفته بود و با خود می کشاند. صورت هنگامه از درد درهم شده بود. ارسلان جلو تر راه افتاد و در آسانسور ایستاد.
به خاطر هنگامه آرام راه می آمدند و کمی بعد از او وارد آسانسور شدند. دکمه را فشرد و عقب کشید. رو به هنگامه سفارش های لازم را کرد.
- هاوژین سنگینه! یهو بغلش نکنی بخیه هات بترکن!
هنگامه بی توجه به او با شوق گفت:
- از این بچه های تپل و بامزه اس؟
- اعصاب نداره ها! یه وقت دیدی زدت. هنوز خوب نشدی کامل.
هنگامه ابرو بالا انداخت.
- پس به باباش رفته!
- آره. پدر سگ مثل خودم سگه!
لب های هومن نیز از مکالمه آن ها کش آمد. اینکه راحت به بی اعصابی و سگ بودنش اعتراف میکرد برایش جالب بود. برایش سوال بود که هنگامه چطور چند سال است با این آدم در ارتباط است یا ارسلان چطور هنگامه را تحمل میکند!
از رفتار های ارسلان چیزی نمی دانست چون معمولا گفت و گو های آنها بیشتر از دو کلمه نمیشد. ادامه که میدادند به دعوا ختم میشد.
Join
@soklat
17.1K views21:57