Get Mystery Box with random crypto!

کانال داستان

Logo del canale telegramma vghhdfhjjfd - کانال داستان ک
Logo del canale telegramma vghhdfhjjfd - کانال داستان
Indirizzo del canale: @vghhdfhjjfd
Categorie: Uncategorized
Lingua: Italiano
Abbonati: 819

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Gli ultimi messaggi 4

2023-04-26 21:48:28 میبینه، صورتش پشت مانیتور بود و اینهمه مدت هم قطعا متوجه نشده بود وگرنه اینقدرا هم نجیب نبود که دهنمو سرویس نکنه.
خلاصه خیلی با احتیاط دوربین رو بالا آوردم یکم دستمو از پنجره بردم بیرون و بعد زوم یکی دو تا عکس گرفتم. به خیالم خیلی نینجا طوری بودم که یهو حس کردم یه چیزی درست نیست، و بله، متوجه شدم لاتینو بانوی همسایه توی تراس زل زده به من. آخه فلان فلان شده، کی ساعت ۱۱ صبح میاد توی تراس تو این هوای تخمی که تو اومدی؟
فاک، راستش پنیک کردم. از اون زاویه چیزی از طبقه بالایی نمیدید قطعا و نمیدونست من چه عکسی گرفتم، ولی خب خیلی بد بود. کلا اونروز دیگه حتی کله رو هم به طرف پنجره نچرخوندم.
فرداش خیلی با ترس و لرز نگاه کردم، کسی نبود، خانم پا هم همون بیژامه مامان دوز طوریش رو پوشیده بود و همین،‌به خیال خودم در رفته بودم که حدودای ساعت یازده، لاتینو بانو بازم اومد توی تراس، تا دیدمش منو نگاه کرد و دیگه راهی برای فرار نداشتم، چشم تو چشم شدیم و دست تکون داد. اینجوریه که وقتی این اتفاق میفته دیگه راهی برای فرار نداری، اصطلاح همون جکست که دیگه گوزیدی، راهی نداشتم جز اینکه به یه طرز خیلی ضایع، دستکی هم من تکون دادم.
یه سیگار تو دستش بود، و گوشی تو دست دیگش، آروم گوشی رو تکون داد، راستش منظورش رو نفهمیدم. گوشی رو گرفت و یه چیزی تایپ کرد و فرستاد و بعدش منو نگاه کرد. اولش ترسیدم که به من پیام داده، ولی خب از کجا؟ گوشیم رو نگاه کردم هیچ نوتیفی نبود. با یه ژستی که انتظار داره من یه کاری بکنم بهم نگاه کرد. گیج شده بودم واقعا، دوباره یه چیز دیگه تایپ کرد و فرستاد و تقریبا با ژستش یه جوری بهم فهموند که منتظره.
گیج شده بودم گوشی رو برداشتم و هم تلگرام رو چک کردم هم واتس اپ رو، یهو یه حدسی زدم، گروهها معمولا برای من میوت هستن چون کسی کار داشته باشه مستقیم پیام میده. گروه ساختمون رو چک کردم، و یه نفر چند ثانیه پیش پرسیده بود که ما اینجا جدید هستیم، نزدیکترین جایی که میشه بطری شیشه‌ای رو بیرون ریخت کجاست؟ بعد هم تو یه پیام دیگه پیشاپیش تشکر کرده بود.
البته چت انگلیسی بود و من ترجمه تقریبی رو میگم، روی طرف زدم و بعد از چند بار کسدستی و مسخره بازی واتساپ، موفق شدم عکس پروفایل رو ببینم که همین لاتینو بانو بود.
نمیدونستم چکار کنم، ولی خب،‌ صرفا برای اینکه یه کاری کرده باشم لوکیشن سطل آشغال شیشه ها رو از تو سایت شهرداری تو گروه ریپلای کردم. شاید بگین که خب چرا پی وی نه، راستش اون گندی که زده بودم هم نبود، خیلی معمول نیست مستقیم بری پیام خصوصی بفرستی، درسته که انقدر بیشعورم که از فلان مردم عکس یواشکی بگیرم، ولی دیگه انقد بیشعور نیستم نخواسته برم دایرکت کسی. تو این مورد حتی میترسیدم.
تو این مدت چشمش به من بود و فکر کنم متوجه شد که من جواب دادم، چون چند لحظه بعد یه دیلینگ اومد و یه پیام خصوصی از طرف لاتینو بانو. یه اموجی دست تکون دادن. نگاش کردم، دست تکون داد، منم یه اموجی همون جوری براش فرستادم، تنها فرقش اسکین تونش بود، من معمولا همون اموجیهای جنریک نسبتا زرد رو میفرستم، ولی لاتینو بانو یه نسخه نسبتا سبزه (مثل خودش) رو فرستاد.
بعد نگاهش کردم، مطمئن شد که منم، نه سلامی نه علیکی نوشت (تقریبا این معنی رو میده) دوست داری با منم به اشتراک بذاری؟
یه لحظه موندم چی میگه؟ گفتم تو گروه گفتم (یعنی منظورم اینه که جواب سوالتو تو گروه نوشتم)، میدیدم داره چت میکنه، سرشو تکون داد و گفت عکسی که گرفتی رو میگم.
مجددا پنیک کردم. تو چند ثانیه داشتم فکر میکردم چی بگم، یه عکس دیگه از اون زاویه بفرستم
229 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:27 ه ما، توی گروه ساختمون گفتم و این خانم اومد که بگیرتش و تهش کلی غر غر کرد، من زبون اینجا رو خیلی بلد نیستم، کارم کلا انگلیسیه و خب هر چی هست، تا الان طرف یاد گرفتنش نرفتم در حد بفرما و چقدر میشه و سلام و خدافظ و عددا بلدم، ولی فهمیدم که یه سری دری وری گفت که چرا گرفتیش با اینکه مطمئنم میدونست من زبونشو نمیفهمم و مطمئن بودم انگلیسی بلده توی چت زیاد دیدم انگلیسی مینویسه. از آپارتمان ما به اینا راه مستقیم نیست و باید از تو حیاط رد بشی، اینقدر حرصم گرفته بود که میخواستم برم وقتی رد شد تف بندازم تو سرش :))
خلاصه اولش یکم ترن آف بود، ولی بعدش گفتم چه اهمیتی داره، تهش که من قیافشو نمیبینم. تا همین حد هم چشم نوازه و خب حتی اینم خیلی چیزی نیست. نمیدونم من خیلی ندید بدیدم یا موقعیت خیلی بامزه بود یا هر چی، ولی یکی از کارهای روزانم دید زدن این پاها شد تا یه چند روز، گاهی میز رو میبرد بالا و پشت میز می‌ایستاد که خیلی بد هم نبود، ولی در همین حد.
تو این حین و بین، همسایه طبقه پایینی هم یه وقتایی میومدن میشستن تو تراس یکم دورتر، هوا هنوز سرد بود، ولی این زوج جدید به نظر لاتین تبار میومدن یه زوج سبزه و همیشه یا یه گیلاس شرابی سیگاری چیزی دستشون بود، یا داشتن قر میدادن. قشنگ استریوتایپ آمریکای جنوبی، خانمه قد متوسط ولی خوش فرم، آقاهه جای برادری خوش تیپ و از اینا که همش تو فیلما میبینی.
این وسط اتفاقات جذاب هم گاهی میفتاد، یکیش این بود که یه روز پاها اومدن و فقط یه شرت قرمز پاش بود. راستش برای اولین بار بعد مدتها عینکم رو تمیز کردم و خیلی جدی تصمیم گرفتم دوباره برم بینایی سنجی و عینک بهتر بگیرم. خانم و آقای لاتینوی خوشگل هم ظاهرا خیلی جدید خانم و آقا شده بودن و مدام برنامه داشتن و اتاق خوابشون همین اتاق گوشه ای بود، اینم دقیقا مثل بالایی یه پنجره قدی و یه پنجره نصفه که پرده هم پشتش زدن (پیرمرد و پیرزن فضول قبلی پرده نداشتن اینجا و همیشه پشت این شیشه یا روی تراس بودن) صدایی نمیشنیدم (پنجره ها همه عوض شدن و دو جداره ان) ولی خب سایه هایی بود که میشد حدس بزنی چه خبره.
یکی دو دفعه هم پارتنرم نزدیک بود مچ منو بگیره که خب خوشبختانه بیشتر فکر کرده بود هدفم زوج لاتینوی پایینه و خودش آقاهه رو که دید الله و اکبر گویان یادش رفت کل قضیه رو و نگاهش به سمت پاهای بالا نرفت.
من فتیش باز نیستم، یعنی از اینا که پا میبینن کلا همه چی یادشون میره، این بیشتر برای من یه تفریح شده بود. امروز چی پوشیده؟ و خب امید داشتم که رو به گرما که رفتیم یکم ورژنهای بهتری ببینم.
تا اینجا خیلی چرت گفتم و احتمالا همه دیگه حرصشون در اومده که خب چی؟ راستش همه چی چند روز پیش شکل دیگه ای گرفت. خانم پا یه روز صبح یه پیژامه از اینا که شبیه این ماماندوزهاست پاش بود،خیلی اینو میپوشید. ساعتای ده و یازده اینا بود که رفت و بعد یه چند دقیقه برگشت و بعد میز رو به صورت ایستاده کرده (یه دقیقه ای طول کشید تا بره بالا).
راستش اولش فکر کردم اشتباه میبینم، ولی هیچی پاش نبود.لعنت بر شماره عینکم، یکم کنجکاو شده بودم. دوست داشتم بهتر ببینم، ولی خب، چشمم یاری نمیکرد :/ خط و فرم و همه چی رو میدیدم، اونقدرا هم چشمم ضعیف نیست راستش، ولی نه اونقدر دقیق که دوست داشتم، تو فاصله سه چهار متریم بود، و اگه نشسته بود این دید دقیق رو نداشتم، (وقتی مینشست معمولا از ساق پا و یکم لای پا مشخص میشد، کف پا تو زاویه کور بود، و اگه یکم باز مینشست میشد تا آخر رو دید) یهو یادم اومد که اینهمه پول پای گوشی دادم برای همین زوم خرکی! مطمئن بودم که منو ن
221 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:27 کنج دنج (۱)
1402/02/06
#دختر_خارجی #زن_همسایه

Your time to shine!
چند وقت پیش، بالاخره کارم رو عوض کردم. شرکت کم کم داشت وارد سراشیبی لی‌آف کردن میشد که اومدم بیرون و توی یه شرکت خیلی بزرگتر استخدام شدم، احتمالا اسمش رو هم شنیدید، ولی خب هدفم اینه که خیلی وارد جزئیات نشم و اسمی از کسی نبرم.
شرکت قبلی هیچوقت رسما ریموت نشد، ولی کل دو سال کرونا رو خونه روی‌ میز درب و داغون تحریری که داشتیم سر کردم.
شرکت جدید اما، چون توی آمریکا بود و من اروپا، از اول قرار بر کار ریموت بود و همون اول یه چیزی در حدود ۱۵۰۰ یورو بودجه برای میز و صندلی دادن.
این شد که منم یه میز اتوماتیک و یک صندلی خفن و یک واکینگ پد (تردمیل بدون دسته) براشون فاکتور کردم و گرفتم.
سر همین تغییر کلا اومدم یه اتاق دیگه، خونه ما از اون خونه‌هاست که یه راهرو وسطشه و چند تا اتاق اطرافش. اتاق قبلیم پنجره و در رو به تراس بود و من پشت بهش بودم، تو این اتاق کنار پنجره نشستم و پنجره سمت چپم بود.
برای ادامه باید یکم درباره خونه صحبت کنم. این خونه، ساخته ۱۹۱۲ است، و بارها بازسازی شده و بخشهای جدید اضافه شده بهش. توی شهر ما پر از این خونه‌هاست. یه حیاط مانند وسط خونست، و دور تا دورش ساختمونه، اگه از در ورودی بیای تو و ندونی کدوم طرفی باید بری احتمالا گم میشی.‌
آسانسور هر ساختمون (که بعدا بهش اضافه شده) توی همین حیاطه و به پاگرد هر طبقه راه داره. یعنی یه آسانسور با جاش کنار هر آپارتمان (که پنج و شش طبقه هستن) قرار داره. خانه ما آخرین خونه ردیف و طبقه دومه، آپارتمان بعدی، دقیقا با زاویه نود درجه کنار خونه ما قرار داره. دقیقا هم تراز ما، یه خونه دیگه هست که یه پیرمرد پیرزن گوگولی ولی تا دلتون بخواد فضول توش زندگی میکردن که خب، یه مدت بعد پیرمرده مرد و نمیدونم چی به سر پیرزنه اومد و بعدش برای یه مدت صفهای طویل برای خونه بود تا بالاخره یه سری آدم جدید اومدن توی خونه.
تا پیرمرد و پیرزنه بودن، خیلی تمایلی به بازکردن پرده نداشتیم، چون دقیقا مثل یه فیلم سینمایی با خونه ما برخورد میکردن، ولی این جدیدا کار نداشتن این شد که کم کم پرده رو باز کردم و اینجا بود که توجهم جلب طبقه بالایی همون خونه شد.
تو یه پنجره که شاید دو متر از پنجره ما بالاتر بود یه میز پشت به پنجره و یه جفت پای نسبتا تپل مشخص بود که نشسته. یه شلوار یوگای تنگ (ای کسی که این شلوارها رو برای اولین بار اینجوری درست کردی، نمیدونم کی هستی، کجایی ولی اگه آخرتی باشه شخصا میام تو جهنم ازت تشکر کنم) هم بود، ولی از کمر به بالا چیزی معلوم نبود، یعنی یه جفت مانیتور بود که جلوی صورت رو گرفته بود. پنجره نبود، یعنی بعدا فهمیدم که کل دور تا دور پیچ شده، ظاهرا در بوده قبلا و این طرف هم تراس بوده این گوشه برای همه اون خونه ها که حالا نبود، چرا؟ نمیدونم. کنار این پنجره قدی، یه پنجره نصفه هم بود، که اون دستگیره داشت و باز میشد (میدونم بد توضیح دادم، یه در و پنجره رو تصور کنید، که بعدا در با یه پنجره قدی ثابت جایگزین شده، ولی پنجره همچنان هست، کل دیوار اتاق، این دو تا پنجره بود)
اولش یه کم احتیاط کردم، که شاید اشتباهی باشه و تهش مشخص نشه یه آقایی با این شلوارا نشسته، ولی بعد یه مدت کارآگاه بازی و زیر نظر داشتن سوژه، مشخص شد که طرف خانمه.
حقیقتش اینه که بعد دیدنش یهو خورد توی ذوقم. این خانمه اصولا یکی از این مزخرفهای اهل اروپاست که ما مهاجرا به نظرش هممون باید ریخته بشیم تو دریا (یکم غلیظش کردم، هیچ وقت همچین حرفی نزده) یه بار یه مامور پست که گم و گور شده بود تو ساختمونمون (که زیاد پیش میاد) یه بسته رو داده بود ب
220 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:26 ردم
یه وقت به سرت نزنه کار خطایی بکنی که ایندفعه واقعا عن میریزم تو دهنت
فهمیدی پدرسگ؟
آتیه:چشم ارباب
من:حالا پاشو با من بیا حمام
رفتیم حمام و من نصف شاشم و رو سر و صورت و بدنش و تو کص و کونش ریختم و بعدشم رفتم تو دستشویی و ریدم و گفتم کصکش بیا منو بشور و اومد که منو بشوره که……
امیدوارم خوش تون اومده باشه
اگه خوشتون اومد لایک کنین و تو کامنتا بگین که بقیه اش رو هم براتون بنویسم
نوشته: امیر
218 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:26 به بدبختی خودشو عقب جلو میکرد و من که دیدم اینطوری نمیشه خودم وحشیانه عقب و جلو میکردم کونشو و حدود ده دقیقه اینکار و کرد
گفتم پاشو پدرسگ
آتیه:چشم ارباب حرف حرفه شماس
پاشد که دیدم کیرم پر خونه
گفتم برو دستمال بیار
گشاد گشاد رفت و دستمال آورد.
گفت : بفرمایید ارباب
گفتم بیا بشین جلوم توله سگ و کیرم و تا ته حلقت ببر
کیرم و به هر بدبختی با حال بی جونش تا نصفه جا داد که من سرشو گرفتم و تا ته کیرم و کردم تو دهنش
کیرم به ته حلقش میخورد و آتیه زور میزد که کیرش و در بیاره منم با دستم سرش و نگه داشته بودم و اونم عق میزد
دیدم داره صورتش سرخ میشه کیرم و درآوردم. گفتم کف زمین دراز بکشه.
دراز کشید و داشت گریه میکرد ک نشستم روش و
گفتم:دهنتو باز کن حیوونه سگ مادرجنده
چند تا تف تو دهنش کردم و گفتم:دوست داری مامانت و از کص بگام یا از کون؟
دیدم جوابی نمیده
جواب نمیدی حیوون؟
پاتو بیار بالا
فک کرد میخوام بکنم تو کصش و پاهاش و آورد بالا که محکم کصش و گرفتم و فشار دادم و تو دستم نگه داشتم و این داشت از درد میمرد و میگفت گوه تون و خوردم ارباب. غلط کردم ارباب
من:خب کصکش حرومزاده تا نگی دوست داری مامانتو چطور بگام ول نمیکنم این تخم سگو
آتیه:از کون بکنیدش. پارش کنید. کیر خوشگل تون و بکنین تو حلقش عن تون و بخوره شاش خورتون شه.
من کصش و ول کردم و :آفرین حرومزاده
حالا دهنتو باز کن
دهنش و باز کرد و دستاشو صاف گذاشت پایین منم اومدم نشستم رو صورتش و کیرم و گذاشتم تو دهنش گفتم تکون بخوری عن میریزم تو دهنت که یهو شاشیدم تو دهنش
هرچی اوم اوم میگرد فایده ای نداشت و نمیتونست خودشو آزاد کنه
من:اگه تکون بخوری جای شاش عن میدم بهت مادر جنده
منم از صب دستشویی نرفته بودم و خیلی دستشوییم‌ داشت
شاشام دهنش و پر کرده بود که کیرم و در آوردم و گفتم قرقره کن
وای به حالت یذره اش بریزه رو تخت
اشکاش داشت میومد و قرقره میکرد بهش دستور دادم قورت بده
من:از این به بعد وقتی بهت گفتم تو برده کی هستی میگی برده امیرخان و مادرش
فهمیدی توله سگ؟
آتیه:نمیتونم. فقط برده شمام
من:چی؟نمیتونی؟
دهنت و وا کن
آتیه:گوه خوردم. میتونم. تروخدا نه.
من:خفه شو وفقط دهنت و وا کن
با گریه دهنش. و وا کرد که اومدم و با کون نشستم رو دهنش
آتیه: ارباب تروخدا نه. گوه خوردم اصن شاش بدین بخورم ولی عن ندید تروخدا
من: فقط بگو برده کی هستی؟
آتیه: برده امیر خان و مادرش
من:حالا که یاد گرفتی بهت تخفیف میدم میگوزم تو دهنت و تو هم باید تشکر کنی و التماس کنی بعدش فهمیدی؟ و یکی ردم تو گوشش
دو سه بار گوزیدم تو دهنش و
آتیه:بهترین گوز دنیا بود ارباب.
من:دوست داشتی مادر جنده؟
آتیه:عالی بود
دوباره کیرم و گذاشتم تو دهنش و دهنش و پر شاش کردم و تف کردم تو دهنش. کصشو هم محکم گرفتم گفتم قورت بده حرومی
خورد و گفت ارباب امیر میشه آبمو بیاری؟
من: من اتفاقا نمیخوام آبت بیاد حرومزاده و کیرمو تا خایه کردم تو دهنش و بینیش و هم گرفتم و این کلی دست و پا میزد که ولش کردم و انقدر سیلی زدم به کصش و صورتش و سینه هاش و کونش و اسپنک کردم که بدن سفید و خوشگلش قرمز شده بود
گفتم خب بیا ساک بزن
کله اشرو گرفتم و موهاشو جدا کردم و با موهاش گرفتمش و سرشو کردم تو دهنش و خودم با موهاش تلمبه میزدم تو دهنش که آبم انقد اومد که دهنش پر آبم شد و همش و گفتم قورت بده
آتیه:مرسی ارباب واقعا آب خوشمزه ای بود
من:از این به بعد وقتی بابام نیست میشی سگ من
هرچی‌من گفتم همون میشه وگرنه فیلم تو به بابا نشون میدم
تازه اون فانتزی اولی که گفتم بیای برای سکس اصرار کنم رو هم فیلم گرفتم و چند جا پخشش ک
213 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:25 اسش و در آورد و اتیه شروع کرد به ساک زدن. تخم سگ چقدر خوب ساک میزد. طاها لباسش و درآورد و یه راست کرد تو کصش
آتیه انقدر ناله کرد و جیغ زد که صداش تا ده تا کوچه اونور تر هم میرفت تا اینکه ارضا شد
طاها که هنوز نشده بود خواست بکنه تو کونش که آتیه گفت:اونجا نه و طاها هرچقدر اصرارکرد گفت اونو به شوهرمم نمیدم. نه
اومد و نشست روبه روی طاها و واسش ساک ته حلقی زد و طاها هم آبشو ریخت تو دهنش. تمام این صحنه ها رو داشتم فیلم می گرفتم. از خیانت زن بابام به بابام و داشتم با دست دیگم هم جق میزدم که آبم اومد و ریخت تو شلوارم.
طاها رفت و طبق نقشه براش شربت ریخت و باهاش خداحافظی کرد و رفت و اینم خوابش برد. بعد نیم ساعت که مطمئن شدم خوابیده اومدم بیرون از اتاق شون و رفتم تو اتاقم. تمام خونه رو با دوتا گوشیم و لپتابم و دوربین مون دوربین کار گذاشتم تا اگه خواست بره از سکس مون چیزی بگه بگم فیلم دارم ازت که خودت اومدی و کلی اصرار کردی و منتظر شدم تا بیدار شه و بعدش رفتم بهش کلیپ و نشون دادم و گفتم بیشرف چتاتو با این پسره خوندم. خجالت نمیکشی تو؟ همونجا بالا نشسته بودم تا ازتون فیلم بگیرم و برم به بابام نشون بدم
آتیه: امیر غلط کردم. ببخشید. نمیخواستم به بابات خیانت کنم
من: دیگه دیره.
آتیه:گوه خوردم. تروخدا. تورو به جون عزیزت غلط کردم. بزار دستت و بوس کنم. من:الان فقط یجور میتونی جبران کنی.
آتیه:چجوری؟
من: مثلا من روی مبل میشینم و توهم میای کلی اصرار کنیم که باهم سکس کنیم. من عاشق این فانتزیم جنده خانوم. این کارو میکنی.فهمیدی؟
آتیه: نه. خواهش میکنم. التماست میکنم.
من:گوه نخور. یکی محکم زدم تو گوشش و گفتم. از این به بعد فقط چشم ارباب حرف حرفه شماست.
آتیه که مث سگ ترسیده بود:چشم ارباب حرف حرفه شماس.
حالا شد. الانم میای همین فانتزی رو اجرا میکنی و من هی ممانعت میکنم ولی تو هی اصرار میکنی و من یکی میزنم تو گوشت و مثلا میرم بیرون ولی اونجا بهم نمیگی ارباب. منو امیر صدا میکنی. فهمیدی؟
آتیه که داشت گریه میکرد:چشم ارباب حرف حرف شماست
من:گریه کنی بلایی سرت میارم که خون بالا بیاری. بیا فیلم تو بازی کن تخم سگ
فیلم و بازی کردیم و بعدش گفتم حالا باید ارباب صدام کنی
برو تنگ ترین لباسات و خوشگل تریناشون و تنت کن و بیا
رفت و کاری که بهش گفتم و انجام داد و منم باهاش رفتم که ببینم چیکار میکنه که اومدیم و نشست روی تختش و من گفتم:حالا هرچی بیشتر گریه کنی بهتره
آتیه:بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن و فکر کرد که من با گریه هاش بهش رحم میکنم.
یکی زدم تو گوشش و گفتم آفرین تخم سگ گریه کن
نشستم و گفتم فیس تو فیس بشین رو پام
وقتی نشست شروع کردم لباساشو جر دادم و اون داشت زجه میزد
شروع کردم سینه هاشو تو دهنم گذاشتم و محکم سیلی میزدم سون و گازشون میگرفتم و اونم گریه میکرد و دردش میومد و سینه هاش سرخ شده بود
بلندش کردم و منم لباسامو در آوردم و بهش گفتم با کون بشین رو کیر خشکم
آتیه:تروخدا کون نه
کون نه التماس میکنم.تازه این که خشک هم هست. التماس تون میکنم ارباب
من: یا با کون میشینی روی کیرم یا با کون میشینم توی دهنت و عنم و میریزم توی دهنت
گفت:حداقل بزارین خیسش کنم
من:پس بشین تا عنم و بریزم دهنت
با گریه نشست روی کنم و به زور سر کیرم و کرد تو کونش و من یهو کیر ۲۰ سانتیم و تا ته فرو کردم تو کونش
یه جیغ خیلی بلندی کشید و بی جون افتاد رو کیرم و فقط آروم گریه می کرد و هی میگفت تروخدا درش بیارین ارباب منم محکم سیلی میزدم توی صورتش و کونش و سینه هاش اون فقط گریه میکرد
من:عقب جلو کن مادر جنده
آتیه:چشم ارباب
193 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:24 ایی که عضو هست رو با آیدیش برات میفرستم.
طاها:حله داداش تا دو هفته دیگه مخش و چنان بزنم که پرات بریزه. فقط چون تویی هزینه اش میشه دویست.
من: دهن سرویس مگه میخوای بری جنده بکنی؟
با این پول دوتا جنده میشه آورد
طاها: داداش چون تویی گفتم دویست.اصن ولش
من:کیر به کون کصکشت کنن. سگ خور قبوله. دویست بهش دادم.
توی این دو هفته تمام چتاشون رو طاها برام فرستاد. یه روز که کوه بودم طاها زنگ زد و گفت حله داداش. مخشو زدم. خیلی زود پا داد. قرار فردا همو کافه … ببینیم.
من: دمت گرم آدرس و بفرس منم میام یواشکی ازتون عکس میگیرم.
فرداش خودمو کلی پوشوندم و رفتم ریش مصنوعی خریدم و اومدم به هر بدبختی بود با سرچ تو اینترنت ریشمو به صورتم چسبوندم و رفت تو کافه و ازشون عکس میگرفتم.
بعد از چند روز بیرون بودم که طاها زنگ زد و گفت : امیر این خیلی حشریه.
من: داداش مال تو. بکنش. فقط کی قرارتونه؟
طاها:گفته هر موقع تو بری بیرون منو میگه بیام
گفتم اوکی و نقشه ای اومد توی ذهنم. رفتم دارو خونه یه قرص خواب آور گرفتم و رفتم خونه.آتیه برای شام صدام زد
رفتم و الکی بهش گفتم: آتیه من فردا با بچه ها صبح زود دارم میرم بیرون. ساعتای چهار اینا و تا ساعت پنج شیش بعدازظهر هم اونجا می مونیم نگران نشی
آتیه:کجا؟چرا انقد زود؟
من:کوه و اینجور جاها.خب صبش قشنگه.
آتیه: باشه خوش بگذره قربونت برم.
شام و خوردیم اومدیم تلویزیون دیدیم که من گفتم: شربت میخوری برات درست کنم؟(چون عاشق شربت پرتقال بود دوتا دوتا میگرفت که تموم نشه)
آتیه: آره بی زحمت فقط غلیظ نباشه.
من:باشه
رفتم و شربت و برای جفت مون درست کردم و برای خودم غلیظ تر کردم که مشخص باشه یکی من کدومه. تو یکی آتیه قرص انداختم و هم زدم و قرص کاملا حل شد.(قرص و برای این بهش دادم که اگه یه درصد ساعت چهار صب بیدار بود و منتظر باشه من برم نتونه اون موقع بیدار باشه)
بعد از نیم ساعت آتیه گفت: امیر جان من خیلی خوابم میاد. شبت بخیر
من:خوب بخوابی.
منتظر شدم تا خوب خوابش ببره. رفتم توی اتاق شون یواش پام و گذاشتم روی تخت و رفتم توی کمد بالا پشت رخت خوابا جامو یجوری تنظیم کردم که دوربین قشنگ دسترسی داشته باشم و کوله ام رو هم با شارژرم اینا قایم کردم تا شک نکنه و پاور بانک و یه مقدار خوراکی برای خودم برداشتم و قبلش هم دستشویی‌ رفته بودم که اون موقع اذیت نشم و کارم سخت نشه. خلاصه چند ساعت گذشت و ساعته دیدم خانوم بیدار شد و رفت و صبحونه خورد و توی سالن بود و ….
ساعت دوازده شد که دیدم طاها پیام داده: گفته بیام خونتون. آماده ای؟
من: آره سریعتر بیا تو این کمد خفه شدم.
طاها:بیام هم یه دو ساعتی طول میکشه. یذره بیشتر تحمل کن تا من این حوری بهشتی بابات و پاره کنم
من:طاها وقتی اومدی به یه بهانه ای بعد از سکس تون برو براش شربت پرتقال درست کن از توی کابینت هم یه قرص خوابه.توی جعبه ادویه ها. زیر جعبه زردچوبه. اونو توی شربتش حل کن بده بخوره. به محض اینکه شربت و خورد خوابش میگیره. توهم بگو من میرم.
طاها:کصکش میخوای بکشیش!؟!!
من:نه به جان مادرم .قرص خوابه.
طاها:میدونم عشق شربت پرتقال و بهم گفته. چون جان مادرتو قسم خوردی قبوله(چون بچه ها میدونن من هیچوقت جون مامانم و الکی قسم نمیخورم)
خلاصه طاها اومد و یذره عشق بازی کردن و بعدش طبق نقشه ای که با طاها چیده بودم طاها گفت بریم تو اتاق شماها
آتیه هم قبول کرد و با طاها اومدن تو اتاق بابام اینا و طاها شروع کرد به خوردن پستوناش و با دست دیگه هم کصش و میمالوند
چه بدن سکسی داشت. همون لحظه جرقه ای خورد تو سرم که بیشتر حالشو بگیرم. خااصه طاها لب
191 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:24 چشم ارباب حرف حرف شماست
1402/02/06
#نامادری #ارباب_و_برده

سلام من امیرم و یکم از خودم هم بخوام براتون بگم اینکه ۲۲ سالمه و بدن تقریبا ورزشکاری دارم و قدم هم ۱۸۲ و زن بابام هم اسمش آتیه اس و زندگی تقریبا مرفحی داریم.من وقتی چهارده سالم بود بابام به مامانم با همین آتیه خیانت میکنه و داستانشون رو مامانم میفهمه و طلاق میگیره و بابام و آتیه با هم ازدواج میکنن.منم تک فرزندم و از آتیه هم شدیدا بدم میاد. ولی مجبور بودم باهاشون زندگی کنم.ولی همچنان با مادرم در ارتباط بودم. در ضمن تا یادم نرفته بگم که آتیه یه هیکل تو پر قدش‌ ۱۷۵ و سینه های فک کنم ۸۵ خیلی نرم و کون به شدت بزرگ و قیافه ی خیلی خوشگلی داره ولی من اون موقع تو نخش نبودم و فقط میخواستم انتقام بگیرم.
خب بریم سراغ داستان
من از همون موقع تو فکر انتقام گرفتن از آتیه بودم و منتظر یه فرصت. ولی اون همیشه باهام خوش رفتاری میکرد و میگف دوسم داره اما من ازش بدم میومد و مجبور بودم بهش روی خوش نشون بدم تا اینکه ک من ۱۸ سالم شد. دیدم آتیه چند وقتیه خیلی تو گوشیشه.(هر از گاهی که کانال خیاطی جدید پیدا میکرد اینطوری می‌شد ولی ایندفعه خیلی بیشتر بود).توجهی نکردم چون با خودم گفتم حتما توی این کانال های خیاطی جدید عضو شده(عاشق خیاطی بود)
یه روز تابستون بابام برای کارش رفته بود شهرستان و تا ماه دیگه هم بر نمی گشت. من سرگرم چت با دوستم بودم و داشتیم کل کل میکردیم که کی بریم بیرون و این حرفا که آتیه برای ناهار صدام زد. من رفتم روی میز و همینجوری داشتم با دوستم تو اینستا چت میکردم که برق خونمون رفت. نت منم چون به وای فضای وصل بود پرید. اعصابم خورد شد گفتم تف به این برق که الان باید بره پدر سگ
آتیه:چرا امیر جان؟
من:داشتم با دوستام چت میکردم شت. الان باید دوباره برم نت همراه بخرم اصن حوصله شو هم ندارم.
آتیه: تنبلی نکن دیگه. یه دقیقه با گوشیت بگیر خب.
من: بعد ناهار میگیرم
ناهار و خوردیم و من رفتم روی مبل دراز کشیدم و آتیه اومد که بره حمام گفت فعلا میخوای از نت من استفاده کن
من: نه نمیخواد الان میگیرم
آتیه: خب من نت زیاد دارم و فردا هم داره مدتش تموم میشه. استفاده کن. فقط نیگا این هات اسپاتش چند دقیقه یبار خاموش میشه باید دوباره روشنش کنی.
من:خب من که رمز گوشی تو ندارم
آتیه: سال تولد باباته دیگه
من تو دلم گفتم کص مادر توی خایمال کنن
من:ممنون آتیه.
آتیه:خواهش میکنم عزیزم.
و جنده خانوم رفت حمام
من نت و وصل کردم و فوضولیم گل کرد و گفتم برم ببینم تو گوشیش چی داره
وارد پیام رسان هاش که شدم دیدم کصکش با کلی پسر داره چت میکنه و بیشترشون هم سکس چت بود. پس برای همین بود که بیشتر از همیشه اینقد سرش تو گوشیش بود. اولش خیلی عصبی شدم خواستم همونجا حالش و بگیرم که یهو تو ذهنم اومد که اینا رو به عنوان مدرک جم کنم و یه نقشه دیکه هم براش کشیدم.لینک تمام گروه هاش و برای خودم فرستادم و بعدم از تو گوشیش پاک شون کردم.اصن یادم رفته بود که داشتم با دوستم چت میکردم. من یه دوستی دارم که بهش میگیم طاها مخ زن
کثافت مخ دخترا رو یجوری میزنه من برگام میریزه و حدودا بیست و پنج سالش هم بود و جریان اینکه از نامادریم بدم میومد و همش تو فکر انتقام ازش بودم و هم میدونست و آدم لاشی نبود که بخواد رفیقش و بچزونه ولی خیلی پولکی بود.خلاصه بهش گفتم طاها کمکم کن این کصکش خودش میخاره و جریان رو بهش گفتم و حتی بهش گفتم که میتونه آتیه رو بکنه فقط من میخوام اون موقع فیلم بگیرم ازشون.
طاها:مطمئنی امیر؟ اینطوری به بابات خیانت میشه ها!!
من:از اونم بدم میاد. حال جفت شونو میگیرم فقط الان تو کمکم کن
طاها: باشه داداش
من: آدرس گروه ه
182 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:23 ال مـاسـاژ داد
مینا: بار آخرت بود اینجوری ترسوندیما
من: چشم
هنوز خود کیــــرم خیس بود، گفتم بالارو خشک نمیکـنی؟
سرشو اورد بالا و پوکر فیس نگاهم کرد و گفت امر دیگه؟ میخوای اصلا بخورمش!
سرمو چرخوندم سمت دیوار و خندیدم
اینـستــاگــرام: WesternMidnight
ی دستمال دیگه برداشت و بالا و دورشم خشک کرد، خیلی حس خوبی داشت کیــــرم شــــق چند سانتی صورتش بود وقتی بالا تو چشام نگاه میکرد عین فیلمای پــــورن بود وحشتناک حالت چشاش جذاب بود
دیگه فکر کردم بازی تمومه که یهو زبونش دراورد! با فاصله‌ی کمی از کیــــرم نگهداشت و دوباره نگاهم کرد، وقتی دید دارم با دهن باز نگاهش میکنم سرشو انداخت پایین و گفت خاک برسرت
دوتامون خندمون گرفته بود ولی حداقل واسه منکه خیلی هیجان انگیز بود، دوباره سرشو آورد بالا و زبونشو دراورد این بار نزدیک‌تر!
خودم متوجه شدم دارم نفس نفس میزنم ولی زبونشو نمیچسبوند خیلی عذاب بود، یکم بدنمو بردم جلو ولی سرشو برد عقب، هر چی تلاش میکردم بخوره به زبونش نمیذاشت، یهو گفت آخرش خشکش کنم یا خیس؟
من: خیس
مینا: دوتاش که نمیشه گفتی خشک کن کردم
من: مامان اذیـت نکن
مینا: کاریت ندارم
من: تو رو خدا زبونتو دربیار
ابروهاشو انداخت بالا
من: ی لحظه! مامااان
زبونشو دراورد ولی اینبار فاصله‌مون بیشتر بود، کیـــــرمو با دست گرفتم یکم رفتم جلو خواستم بذارم رو زبونش ولی زبونش برد تو سرشو برد عقب
داشتم دیونه میشدم
مینا: عه دیگه خیلی پرو شدیا
من: مامان این کارت از زدنت بدتره دارم نابود میشم توروخدااااا فقط یک دقیقه
مینا: خب بیا
زبونشو دراورد، خواستم بذارم روش ولی میدونستم باز زبونشو میبره تو که اذیتـم کنه ولی در کمال ناباوری نبرد کیــــرم چسبید رو زبونش
آه که چقدر خوب بود داشتم میمالیدم رو زبونش اونم تو چشام نگاه میکرد، یکم که گذشت سرشو اورد جلو کیـــ ــرم رفت تو دهنش و لباشو بهم فشار داد
رسما رو ابرا بودم، دهنشو عقب جلو نمیکرد ولی زبونشو زیرش میمالید و میک میزد، دستشم گرفته بود زیرش و تخمــــامو میمالید، منم دستمو بردم لای موهاش و نوازشش میکردم
چند دقیقه گذشت دیگه نزدیک بود آبـم بیاد، از دهنش دراوردم ولی خب به جای مناسب نرسیدم و پاشید به دیوار، مامان نگاه کردم ابروهاش تو بالاترین حالت ممکن بود بعدم ی هووووف گفت و پاشد، من خودمو شستم مامانم دهنشو شست، وقتی از دستشویی داشت میرفت بیرون گفتم مررسی مامان
مینا: دیوارو تمیز بشور
رفت بیرون و منم بعد از اینکه دیوار شستم رفتم بیرون …
نوشته: ققنوس
183 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:23 د، با پا زدم پشت رون پاش
مینا: وااااای
داشت می افتاد ولی گرفتمش و دوتایی خوابیدیم رو فرش، همچنان عصبانی به زدن ادامه میداد منم میخندیدم
بعد از چند دقیقه درگیری به خودم اومدم دیدم روش خوابیدم مچ دستاشو باز کنار سرش نگهداشته بودم، باهم زیاد شوخی میکردیم ولی الان کامل روش خوابیده بودم خیلی نرم بود ی بوی عطر قشنگی هم میداد
ی لحظه دوتامون ساکت شدیم چشم تو چشم داشتیم نگاه میکردیم که بغض کرد و گفت چرا انقد اذیتـم میکـنی؟
اون چهره بانمک و چشای مظلوم واقعا دلمو آب کرد، دستاشو ول کردم سرمو بردم پایین چسبوندم به لپش، ی دونه بوسیـدمش و دستمو بردم لای موهاش و گفتم ببخشید گریه نکن جیـگرم کباب شد، بیشتر خودشو زد به لوس بازی، منم قربون صدقش میرفتم و لپشو میبوسیـدم
کم کم بعد از چند روز دوباره تحریـک شده بودم فک کنم پایینم بدجور تابلو بزرگ شده بود
مینا: خب دیگه کافیه پاشو
گردنشو بوسیدم و گفتم نمیخوام همینجا راحتم
مینا: ولی من دارم ناراحت میشم
من: چرا؟
مینا: سنگینی دارم له میشم
من: مینا له شدش قشنگه
مینا: دوباره کتک میخوریا پاشو
من: نمیپاشم
یهو گردنمو گاز گرفت، البته خیلی وحشیانه گاز نگرفته بود قابل تحمل بود ولی گفتم باشه ول کن ولت کنم
ول کرد منم از روش رفتم کنار ولی سریع دوباره صورتمو بردم جلو که تلافی گاز گرفتنش گازش بگیرم ولی چند سانتی گردنش که بودم یهو دل رودم اومد تو دهنم، با زانو زد وسط پام
تخت خوابیدم دستمو گذاشتم روش و گفتم مامان شهیدم کردی
قشنگ مشخص بود دست پاچه شده ولی انصافا هم بد زد
در حالی که پاشد نشست گفت وااای میخواستم تو شکمت بزنم، چیزیت نشد؟
منم یکم بیشتر شلوغش کردم نالیدم و دستم روش بود، یهو دستش گذاشت رو دستم و گفت دستتو رد کن …
با مامانم راحت بودم همه جامو دیده بود دست هم زده بود منم دستمو رد کردم، به خودش کار نداشت ولی داشت تخمـــ ــامو مـاسـاژ میداد
یکم که مالید گفت بهتری؟
من: آره دستات شفاعه اصن
خندید و با همون دست ی سیلی آروم بهم زد و پاشد
مینا: پاشو لوس بازی درنیار
مامان رفت سمت اتاق منم رفتم دستشویی، یکم بعد صداش زدم
مینا: چیه؟
من: ی دقیقه بیا
اومد کنار دستشویی منم گفتم مامان خــون جیش کردم
لبشو گاز گرفت و گفت الکی نگو!
نشست جلوم و دستاشو گذاشت دوطرف شلوارم که بکشه پایین، شلوارم گرفتم و گفتم نمیخواد شوخی کردم
اون حال نگرانشو که دیدم واقعا پشیمون شدم گفتم آخه این چه شوخی مسخره ای بود!
مینا: ول کن دستتو پوریا
من: بخدا شوخی کردم مامان
ولی شلوار شــورتمو یجا کشید پایین، دستمو گذاشتم روش ولی تخمـــ ــام آزاد بود، از قبل که روش خوابیده بودم ‌و از رو لباس واسم مـاسـاژ داده بود تحریـک شده بودم الانم که داشت تخمـــ ــام لمس میکردم بدترم شده بودم
مینا: جیش کن ببینم
من: الان کردم هیچی ندارم
مینا: پوریااااا
من: چشم
همونطوری ایستاده چرخیدم سمت دستشویی اونم داشت نگاه میکرد
من: نگاه نکن خب
مینا: میخوام ببینم چی رو نگاه نکن، تو کارتو بکن
من: خــون نمیاد بقران
ولی سرشو چرخوند و گفت وااای! دستمو رد کردم تو افتـضاح ترین حالت ممکن بود شـــــق!
مونده بودم الان چجوری جیش کنم همه جا نپاشه، ولی خب به هر بدبختی بود یکم جیش کردم، وقتی دید خــونی در کار نیست خیالش راحت شد و گفت فقط هدفت این بود که نشونم بدیش؟
من: نه بخدا
مینا: درد داری الان؟
من: نه
مینا: ای مرض بشورش ببینم
من: بیرون نمیری؟
مینا: بشور حرف نزن
خودمو شستم وقتی برگشتم چندتا برگ دستمال کنده بود ایستاده بود
دستمو دراز کردم دستمال از دستش بگیرم ولی نشست رو پاش
دستمال کشید به تخمــــام خشک کرد و یکم با دستم
176 views18:48
Aprire / Come