Get Mystery Box with random crypto!

کانال داستان

Logo del canale telegramma vghhdfhjjfd - کانال داستان ک
Logo del canale telegramma vghhdfhjjfd - کانال داستان
Indirizzo del canale: @vghhdfhjjfd
Categorie: Uncategorized
Lingua: Italiano
Abbonati: 819

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Gli ultimi messaggi 3

2023-06-08 20:19:38 انتظاری نمیره. ۳۰ تا ۱۰ هزار تومن میشه ۳۰۰ هزار تومن. بعد هم من خودم ۲ تومن ازش پول تو جیبی بیشتر نمیگیرم که بخوام ۳ تومنشو بدم به تو.
-خب باشه اصلا پولو ولش کن همون ۳۰۰ میلیون کافیه. فقط هفته ای یه بار میای میدی و میری.
-تو فکر کردی من مثل خواهر عوضیت جندم؟
-آخ آخ حیف که تو قلک منی. و الا دهنتو مثل اون کون گشادت پاره می کردم که دیگه پشت خانواده من زر زر نکنی. همون دیرکرد رو بده اصن، باش برم جات جنده بکنم قیافه نحس تورم نبینم.
-هفته ای یه بارو چند حساب کردی آشغال که میگی سه میلیون بده؟
-می بینم که نرخ هارو هم خوب داری. راست میگی خداییش گرون داشتم حساب می کردمت تو خیلی مفت تر از اینایی. راهی ۱۰۰ حساب کنم هم زیادته میشه ۴۰۰. ولی چه کنم که کفش ۱ تومنه. دیگه از این پایین تر نمیام. الانم نمی خوام جواب بدی. این شماره کارتم هست، خیلی بهت تخفیف دادم. دیگه نصف پول تو جیبیت رو که می تونی بزنی. اگه اوکی بودی پس فردا اول برج هست. تا اون موقع وقت داری ۱ تومن رو بزنی. این طوری قرارداد ما اتوماتیک استارت می خوره. البته دوست هم داشتی میتونی بیای بدی. دیگه با خودت.
زیرش عکس کارتش رو فرستاده بود.کمتر از ۱۰ ساعت بعد یک رسید فیش واریزی بود که مبلغ ۱ میلیون تومان از طرف الناز برای فرزاد بود. فرزاد هم با ایموجی قلب و بوس کلی تشکر کرده بود و نوشته بود سپاسگزارم. بعد از اون هم چت هاشون در همین حد ارسال فیش و تشکر از فرزاد بود و اینکه چطوری فرزاد تونسته بود این شماره رو پیدا کنه رو متوجه نشدم. اینبار اسم مامان زیبا رو سرچ کردم، پیامی توش ندیدم. اسم مازیار هم چیزی نداشت. اسم الهام رو هم سرچ کردم و ظاهرا الهام هم از این خط بی خبر بود. آیدا که کنارم نشسته بود گفت مهدیه رو سرچ کن. چت با مهدیه رو پیدا کردم. توش کلی عکس و چیزای مختلف بود‌. چند تا عکس دیدم که با بیکینی توی رختکن استخر دبی انداخته بود. مهدیه هم عکس های لختی زیادی داده بود. به ذهنم اومد که برم برای زمان دبی‌ رو بخونم. کلی بالا رفتم تا بالاخره به تاریخ شب اول بعد از سفر دبی رسیدم. الناز توش یه کلیاتی از سکسمون و اینکه چقدر سریع ارضا شدم هم به مهدیه گفته بود. مهدیه بهش گفته بود که اونجا کسی نبود که بهش بدی؟ الناز گفته بود پس فکر کردی با خروس همرو سر کردم؟ از اینکه اسم منو خروس گذاشته بودن حالم گرفته شده بود. الناز نوشته بود که دوبار به بهونه استخر رفته بیرون و اتفاقی با دوتا پسر عرب آشنا شده و یکم حال کرده. البته عذاب وجدان هم داشت! مهدیه گفت: تو که نمی تونی تا آخر عمر خودتو محدود کنی! حالا چیکار کردی؟
-ببین جزئیات شو که باید حضوری بهت بگم. اولین بار که رفتیم استخر با شوهرم اونجا دیدمشون، بعد فردا شبش تنها رفتم و دوباره اونجا بودن‌. دیگه از اونجا استارت سکسمون خورد شب اول تری سام زدم، شب دوم فورسام. آبشو هم ریخت تو کسم. با همون کس خیس پر آب رفتم تو اتاق خودمون و سکس کردم. اینقدر خفن بود که سه بار ارضا شدم! هرچند که یکم عذاب وجدان داشتم، ولی سعی کردم مست کنم نفهمم.
-حالا واسه من ادای تنگارو در میاره بعد با کس خیس‌میره پیش شوهرش. فورسام یعنی تو با سه تا پسر؟
-دیگه بیشتر بگم مزش‌میره، به وقتش حضوری میگم جزییاتو الان زیاد نمی تونم حرف بزنم. ولی بخدا عذاب وجدان دارم. دیگه می خوام توبه کنم جدی. نمیخوام اینطوری ادامه بدم‌.
مهدیه چند تا خنده فرستاده بود و نوشته بود: توبه گرگ مرگه. توبه جنده از کیر قبلی تا کیر بعدی! توی ادامه یه عکس بین دوتا پسر هم گرفته بود که با بیکینی توی یکی از اتاق های هتل گرفته بودن‌. همون دوتا پسری
35 views17:19
Aprire / Come
2023-06-08 20:19:37 گه دستم به جایی بند نیست. البته در جریانی که دو تا آس دارم. عکس ها میمونه برای مرحله بعد.
-ببین من به سگ بدم به تو حیوون آشغال نگاه هم نمی کنم تا کونت بسوزه.
-اولا اگه لازم باشه میدی. دوما فکر کردی تحفه ای هستی؟ اون خواهرتم که شبیه خودته رو من سه ماه یه بار بزور میکنمش. اصن تو لیاقتت همون بچه اوبیه. حالا کاری به این حرفا ندارم، یه ضرب میرم سر اصل مطلب. ۳۰۰ میلیون برام بزنی منم شماره رو پاک میکنم میندازم تو سطل آشغال، اصلا تو میشی مریم مقدس، منم میشم هلن کلر، کر و کور و لال، خوبه؟
-تو فکر کردی من رو گنج نشستم؟
-تو همین که رو کیر آقا مهندس میشینی یعنی رو گنج نشستي!
-اوسکول من این پولو چطوری‌ازش‌ بگیرم؟ واقعا چی فکر کردی با خودت؟
-مهریه ات رو که نقد کنی ۳۰۰ میلیون میشه.
-مهریه رو کی داده کی گرفته؟ تو هم دلت خوشه ها.
-هرکی نگرفته باشه الناز شمسایی که من میشناسم تا جیرینگه آخرش رو هم می گیره.
-من اگه مهریه رو اجرا بذارم که رابطم به گه کشیده میشه. اگه قراره خراب بشه جفت آس هات رو باید از پهنا بکنی تو کونت. اون موقع چرا بدمش به تو؟ خودم نگهش می دارم.
-ببین الناز، هم من می دونم هم خودت که تو توی این ازدواج دو تا هدف اصلی داشتی. یکی پول، یکی آمریکا. منتها از اینجا به بعدش تک خوری ممنوع، منم شریکت هستم. من به شخصه ترجیح می دادم به عنوان حق السکوت اقامت امریکا رو می گرفتم و پول ها مال تو می شد. اما متاسفانه این شدنی نیست‌. برای همین، پول مال من، گرین کارت مال تو.
-ساده هستی تو ام. من اگه مهریمو اجرا بذارم که شمشیر رو از رو بستم. من تا زمانی که پام نرسه آمریکا نمیتونم مهرم رو اجرا بذارم. مگه اینکه اینقدر کسخل باشی که بهم اعتماد کنی که رسیدم اونجا پول رو برات حواله کنم.
-‌ اون پول رو حواله کس ننت کن. قطعا اینقدر کسخل نیستم که به تو اعتماد کنم. من به اینکه تو اینجا باشی هم بهت اعتماد ندارم، چه برسه بری ینگه ی دنیا. بعد هم، تو قراره واسه من سفته بیاری معادل ۳۰۰ میلیون. این‌طوری من هروقت بخوام تا وصول پولم میتونم ممنوع الخروج کنم.
-از کجا معلوم یهو نزنی زیر همه چیز و بگام ندی؟
-ببین، تو جنده زپرتی که صد تا سفته هم بدی به من واسه من پول نمیشه، تو باید به مهندس برسي، باهاش راه بیایی و دلشو بدست بیاری. من چرا باید رابطه این قلک نازنین رو با تو خراب کنم؟ کسخلم؟
-من که نمی دونم اقامتم کی درست میشه، تاریخ دقیق مشخص‌نیست‌.
-شما سفته میگیری، بدون نام، فقط تاریخ روز می زنی و امضا می کنی. تو که پول نداری، پس باید صبر کنم به وقت مناسب که اقامتت جور شد، پول رو هم قبل از رفتنت به یه روشی جور کنی!
-بعد اومدیم که شب پرواز، پولت که نقد شد، خرت که از پل گذشت، آبروی منو بردی. تو به پولت میرسی، من میمونم و حوضم. من چطور می تونم بهت اعتماد کنم؟
-کسخلم توی دیوونه رو نگه دارم بشی وبال گردنم؟ خواهرت رو هم به زور تحمل می کنم، چه برسه به تو رو. دوست داری اعتماد کن، دوست داری نکن، ولی من بیشتر باید نگران باشم که تو منو دور نزنی. حواسم چهارچشمی بهت هست. اینم که گفتم بدون نام باشه واسه اینه که اگه لازم شد سفته هارو بدم دست شرخر. پس حواست رو جمع کن. در ضمن. این همش نیست.
-دیگه چی از جونم میخوای؟
-ببین من مدرکم نقده، تو پولت نسیه. باید دیرکرد بدی.
-تو نمی فهمی؟ من پول نقد ندارم که بدم.
-اون آقا مهندسو بتکونیش درجا ۱۰ میلیون ازش پول میریزه بیرون. تو هرروز باهاشی، روزی ۱۰ هزار تومن هم از جیب مبارکش برداری ماهش می کنه ۳ میلیون.
-۳ میلیون؟!‌ اوسکل ریاضیت هم ضعیفه ها. البته از اون عقل ناقصت بیشتر
36 views17:19
Aprire / Come
2023-06-08 20:19:37 پ کردم.
آیدا گوشی رو داد دستم و رو به من کرد و گفت: بیا خودت بگرد. من که هول شده بودم، همینطور به صفحه گوشی خیره شده بودم. صفحه دوباره سیاه و قفل شد. آیدا گفت: بابا چرا حواس پرتی گرفتی؟ گوشی رو دادم دست آیدا و گفتم: خودت بگرد. تو بهتر میدونی چیکار کنی. گوشی دست آیدا بود و داشت توش رو کنکاش می کرد. چند لحظه بعد یه تکست برای خودم اومد. یه شماره ناشناس ایرانسل بود که نوشته بود: جووووووون! آیدا رو به من کرد و گفت: بیا اینم شماره خط جندگی. شماره دوم الناز رو سیو کردم. آیدا اینبار مستقیم رفت توی وایبر. تعداد پیام ها زیاد نبود و مشخص نبود که واقعا دنبال چی هستیم. اکثر پیام‌ها از طرف پسرهای ناشناخته بود، برخیشون باهاش سکس چت کرده بودن و گاهی هم چند تا عکس نیمه لختی رد و بدل شده بود. اما هیچ کدومشون به نظر نمی اومد که با الناز ملاقات کرده باشن. میشه گفت خلاف سنگین الناز لاس زدن و سکس چت با پسرهای مختلف بوده که اکثرا یا شاید همش هم زمانش برای اوایل آشنایی و یا قبل از عقدمون بود. فکری به ذهنم رسید، گوشی رو از آیدا گرفتم و اسم فرزاد رو شبیه همونطور که اون شب دیده بودم سرچ کردم. اسم فرزاد که اومد از عکس پروفایلش که عکس آرشاوین بود مطمئن شدم که شماره فرزاد، شوهر الهام هست. پیام ها رو که باز کردم پیام های زیادی رد و بدل نکرده بودن. خیلی سریع به اولین پیامش رسیدم که مال چند روز بعد از عقدمون بود که از طرف فرزاد اومده بود و نوشته بود:
-به به الناز خانم خط جدید مبارک!
-ببخشید شما؟
-بابا آدم دیگه شوهر خواهرشو نمیشناسه بی معرفت؟ این همه ما با هم خاطره داریما.
-اشتباه گرفتید.
-اا خب خدارو شکر پس این شماره بیفته دست مهندس مشکلی نداره؟
-کدوم مهندس؟ میگم اشتباه گرفتید آقا مزاحم نشید و الا به شوهرم میگم با پلیس تماس بگیره.
-اا چه کار خوبی می کنی. البته فکر نکنم مهندس بدونه همچین خطی داری. حالا هم من بچه دهن لقی نیستم. مگه تاحالاش بودم؟ اگه می خواستم دهن لقی کنم که عکس کس و کونت رو از مجید میگرفتم برای آق مهندس می فرستادم. نظرت چیه برای شروع اینو بفرستم؟
یه عکس از کس الناز روی صفحه بود که فرزاد برای الناز فرستاده بود. با اینکه از نزدیک بود، کاملا برام آشنا بود.
-حالا بذار شب یه چشمه بیام حال کنی.
تاریخ هارو که دیدم مال حدود ۶ ماه پیش بود.
دوباره از طرف الناز پیامی نیومده بود تا شب که دوباره پیام ها از طرف فرزاد بود
-‌ خاطره استخر مجید رو حال کردی گفتم؟ آق مهندس با همینم کف‌کرد چه برسه خاطره استخر دوتایی تون رو بگم براشون. مجید خیلی ازت تعریف می کرد. می‌ گفت حسابی خوش سکسی. صبح که پیامم رو خوندی بخدا انکار کنی با همین شماره میرم یه راست دفتر شوهر الدنگت ببینم این شماره مال کیه! خوددانی. نصف شب پیامی از طرف النار رفته بود براش که: حیوون از جون من چی خوای؟ کم اون الهام بدبخت رو اذیت می کنی؟ فرزاد سریع جوابش رو داده بود: آها حالا شدی بچه خوب. البته هنوز یکم پررو بازی داری ها ولی اونم درست میشه. بعدشم نمی خوام که اذیتت کنم، نهایتش یه شام با هم بخوریم و یه کامی بگیرم، من که کاریت ندارم.
-آشغال عوضی من شوهر دارم، تو هم زن داری، خواهرم زنته چقدر بی غیرتی که به خواهر زنت نظر داری.
-وااای مگه به خواهر خودم نظر دارم؟ بعدشم چرا ادا تنگا رو در میاری؟ به نصف شهر دادی به ما که رسید تموم شد؟
-دادم که دادم به تو چه، بعد هم اون موقع مجرد بودم، الان شوهر دارم.
-شوهر داری و خط مخفی داری؟
-مخفی نیست. خودش برام خریده.
-مطمئنی؟ بخدا میفرستم براش ها، بعد هم تو بدبخت می شی‌هم من، چون آسم بسوزه دی
37 views17:19
Aprire / Come
2023-06-08 20:19:36 ی ذاره؟ پارکینگ؟ انباری؟ موتورخانه؟ پشت بوم؟ راهرو؟ جا کفشی؟ یا شاید جایی توی کمد. به هر حال نمیشد به این راحتی ها پیداش کرد. وسایل رو سر جاش گذاشتم. سعی کردم توی کمد و کشوهای اتاق رو بگردم، اما هیچی پیدا نکردم. آیدا پیام داده بود، بیا دیگه نیم ساعته منو کاشتی. رفتم پایین و آیدا رو دیدم. بهم گفت: بدش به من.
-پیداش نکردم!
-یعنی چی پیداش نکردی؟ پس چرا گفتی این موقع شب بیام اینجا؟
-ببین گوشی رو پریشب پیدا کردم. توی کیف آرایشش یه جا جاساز کرده بود. فکر کردم اونجا باشه. اما نیست.
-بابا تو چقدر کسخلی یه گوشی رو یه ماهه نتونستی پیدا کنی؟ شونه هام رو بالا انداختم و گفتم: چیکار کنم نشده دیگه. ولی می دونم چطوری پیداش کنم.
آیدا که شاکی شده بود رو راهی کردم رفت. فرداش الناز نزدیک ساعت ۱۱ بیدار شد. تکست داد بهم و داشت می گفت که اینقدر خسته بوده که چقدر زیاد و عمیق خوابیده. پوزخندی زدم و به مازیار تکست دادم و گفتم برای امشب ازش می خوام که دوباره‌ برنامه کنه. مازیار گفت که امشب یکم فاصله اش کمه و اگه مایل باشم بگذاریم برای پنجشنبه که شب جمعه بشه. با آیدا هماهنگ کردم و گفتم که برای فردا شب تایمت رو خالی کن که بالاخره قراره که این معما رو حل کنیم. آیدا گفت: وای به حالت که اگه این‌بار هم باز سر کاری باشه!‌
یک دوربین فیلم برداری هندیکم و لپ تاپم رو با خودم برداشتم و دنبال آیدا رفتم. تگ ورودی استخر رو از قبل داشتم. ساعت ۹ و نیم با آیدا وارد ساختمون شدیم و تو قسمت لابی بهش گفتم منتظر بمونه. لب‌تاپم رو پیش آیدا گذاشتم و دوربین رو با خودم بردم. ساعت ۱۰ و ۶ دقیقه بود که مازیار تکست داد: Ready! تگ رو زدم و در با همون صدای بیپ و تق قفل باز شد. مستقیم به سمت شیشه های استخر رفتم. هنوز خبری از الناز و مازیار نبود. دوربین هندیکم رو در جای مناسب قرار دادم، طوری که اون قسمت که دفعه قبل سکس کرده بودن رو بتونه بگیره. دکمه رکورد رو زدم و به طرف رختکن برگشتم. اینبار کیف آرایش الناز روی میز آرایش رختکن بود. دستم رو داخلش بردم و همون لحظه ورود دستم به آینه برخورد کرد. آینه رو از کیف در آوردم. از سنگینی آینه مشخص بود که باید گوشی داخلش باشه و خیالم راحت شد. برای اینکه زمان رو از دست ندم، بدون اینکه به استخر نگاه کنم، کیف رو سر جاش گذاشتم و آینه رو بدون اینکه باز کنم برداشتم و مستقیم به سمت لابی رفتم و پیش آیدا رسیدم. آیدا تا منو دید پرسید: شیری یا روباه؟ با دستم آینه رو بالا گرفتم و لبخندی تحویلش دادم. وقتی کنارش نشستم و آینه رو باز کردم و جاساز رو نشون آیدا دادم، آیدا گفت: وای بلا ببین کجا گذاشته اینو. به عقل جن هم نمیرسه. تو چطوری پیداش کردی؟ اینجا کجاست اصلا؟
-فضولی هاش به تو نیومده. فقط امیدوارم رمزش رو درست بزنی. پنجمین خطا موبایل ۱۰ دقیقه لاک میشه. احتمالا دفعه بعد هم تعداد کمتری بهمون فرصت بده و زمان لاک شدن بیشتر باشه.
یه نگاه به ساعتم کردم. ۱۰ و ۱۲ دقیقه بود. از سرعت عملم کیف کردم. آیدا گوشی رو از دستم گرفت. شروع کرد به تایپ کردن. اینقدر سریع تایپ کرد که نفهمیدم چی زد و بعد دکمه اوکی رو زد که پیغام خطا داد. استرس من با اولین پیام خطا به سقف چسبید. آیدا یه پوفی کرد و این بار با حوصله بیشتری دوباره شروع به تایپ کرد و نهایتا دکمه اوکی رو زد. در کمال تعجب توی بار دوم گوشی به راحتی باز شد. من که انگار آیدا جلوم شعبده بازی کرده باشه، مثل بچه های کوچیک گفتم: وای بازش‌کردی؟ چطوری؟ آیدا پوزخندی زد و گفت: گفتم که ما یه زمان رمز های کثیفمون با الناز یکی بود. دفعه اولم احتمالا اشتباه تای
38 views17:19
Aprire / Come
2023-06-08 20:19:36 یار گفت: دوست داشتی عشقم؟ یک لحظه قلبم شکست. هیچ وقت یادم نمی اومد که الناز رضایت من رو توی سکس ازم پرسیده باشه. البته شاید هم حق داشت، چون همیشه اون بود که خوب ارضا نمی شد و این من بودم که با نگاه های نگرانم دنبال تایید اون بودم. مازیار گفت: مگه میشه دختری به این سکسی و نازی رو کسی دوست نداشته باشه؟ -کیر تو خیلی بزرگتر و کلفت تر از … مازیار حرفشو قطع کرد و کفت: دوست ندارم اینطوری پشت سر کسی حرف بزنی. یه کار می کنی که دیگه برنامه‌ نداشته باشیما. الناز معلوم بود نمی خواست مازیار رو از دست بده و خیلی کشدار گفت: گه خوردم بابا. شما هرچی دستور بدی اطاعت میشه.
داشتم به این فکر می کردم که مازیار واقعا آدم حسابیه. با اینکه خبر نداره من هنوز توی باشگاه هستم، پشت سرم هیچ حرف بدی نمی زنه. تقریبا وسایلشون رو جمع کرده بودن. مازیار گفت چیزی جا نذاری که می خوام چراغ هارو خاموش کنم. الناز که انگار داشت نگاه آخر رو به نیمکت خالی میکرد گفت: ا، این سوئیچ ماشینه ما هست؟ اینجا چیکار می کنه؟
توی همون تاریکی هم حس کردم رنگم مثل گچ سفید شده باشه. مازیار چند ثانیه بعد گفت: نه این ماله من خوب شد گم نشد. -مال تو که بی ام و کوپه بود. این شبیه سوئیچ ما بود ولی. عزیزم همه‌ی مدلهای بی ام و سوییچشون یه شکله. اون لحظه خدارو شکر کردم که جاسوییچی خاصی به کلید ماشینم نمیندازم و سوئیچم همیشه همون سوئیچ تنهاست.
چند لحظه بعد صدای باز شدن درب اومد و آخرین چراغ هم خاموش شد و بعد هم صدای بسته شدن درب استخر شنیده شد. یه نفس عمیق و راحتی کشیدم. فشار زیادی روم بود و احساس حماقت داشتم. اینکه نقشه ام اینقدر دقیق و خوب بوده، و البته با کمی چاشنی شانس موبایل رو هم پیدا کرده بودم، اما نتونسته بودم رمزش رو باز کنم. باید آیدا رو هم با خودم می آوردم. ولی بعد آیدا می فهمید که خودم الناز رو در اختیار مازیار گذاشتم و این برای من با اون سبقه توی دانشگاه خیلی بد بود. درسته که دیگه تو دانشگاه رفت و آمد نداشتیم، ولی هنوز توی گروه های مشترک عضو بودیم و اگه یک درصد این خبر پخش می شد، یه آبرو ریزی بزرگی بود. حداقل مازیار برای من غریبه بود. توی همین افکار بودم که یه تکست دیگه از مازیار اومد که نوشته بود:
She’s gone. The key is at the front desk. Tnx
درب استخر رو باز کردم. خدارو شکر کردم که قرار نیست با مازیار رودررو بشم. شاید مازیار هم دلش نمی خواست بعد از سکس با الناز تو چشمای من نگاه کنه. مستقیم رفتم و از لابی من کلید ماشین رو گرفتم و به سمت خونه حرکت کردم. وقتی رسیدم الناز هم خونه بود. اومد به استقبالم و لبهام رو بوسید. احساس کردم که لبهاش طعم خاصی داشت که قبلا نداشته، طعم آدامس نعنایی که داشت همون موقع می جوید! شب با الناز سکس کردم، توی سکس بیشتر به من می رسید. خیلی زود آبم اومد و الناز از اینکه ارضا نشده بود مثل خیلی وقت های دیگه ناراحت نبود.‌‌‌ فردا به آیدا تکست دادم که نصف شب ساعت ۱ جلوی خونمون باشه. از قبل توی نوشابه الناز قرص خواب ریخته بودم که مطمئن بشم شب بیدار نمیشه. ساعت ۱۲ الناز به خواب رفت و از ساعت ۱۲ و نیم تا ساعت ۱ شروع به گشتن وسایل الناز کردم که آیدا تکست داد که پایین منتظر هست. قلبم به شدت می تپید. اما هرچی بیشتر می گشتم کمتر پیدا می کردم. حتی کیف آرایش صورتی رنگ الناز رو هم پیدا کرده بودم، ولی وقتی دست توش کردم که آینه رو بردام، چیزی پیدا نکردم. توی هال رفتم، کیف رو روی میز خالی کردم، اما هیچ چیزی ندیدم. پس الناز آینه رو با خودش توی خونه هم نمیاره، یا حداقل وقتی من هستم نمیاره. اما کجا م
40 views17:19
Aprire / Come
2023-06-08 20:19:36 انتقام نابرابر (۴)
قسمت قبل
1402/03/17
#دنباله_دار #خیانت #زن_شوهردار

آیینه رو باز کردم و با اولین چیزی که روبرو شدم تصویر مبهم و بزرگ شده خودم بود. طرف دیگه اما تصویر دیگه داشت به روشنی با من حرف می زد. آینه مقعر کمی فرو رفته بود و به فضای خالی پشتش احتیاج داشت، اما چرا آینه تخت پشتش مثل سمت دیگه گود بود؟ صرفا برای اینکه باکس آیینه رو متقارن کنه؟ تصویر واضح پشت آینه ی تخت هر از چند گاهی می لرزید. کناره های آینه رو که با دقت نگاه کردم، بست هایی بود که می شد با زحمت کنار زد و آینه رو از جا در آورد. بست ها رو با احتیاط باز کردم و آینه رو برداشتم و بالاخره صفحه یک گوشی لمسی کوچک سامسونگ جلوی چشمم نمایان شد که برای آخرین بار جلوم ویبره رفت و فقط یک لحظه تونستم نام تماس گیرنده را ببینم! فرزاد! در همین لحظه، از توی راهروی منتهی به پله های استخر، چند صدای آه بلند زنانه که از طرف الناز میومد بلند شد که با یک آه با صدایی کاملا بلند ولی زمانی کوتاه، پایان یافت. ناخودآگاه از جام بلند شدم و به طرف شیشه استخر دویدم. از بالا مازیار رو دیدم که کیرش رو روی کمر الناز گرفته و آبش رو همونجا خالی کرده و داشت کیرش رو به کون الناز می مالید. الناز دستش رو برده بود پشتش و داشت آب مازیار رو روی کمرش می کشید. مازیار یه لحظه به حالت گنگ به سمت بالا نگاه کرد و پوزخندی فاتحانه زد. معلوم بود که از اون پایین، نمی تونه بالا و پشت شیشه ها رو ببینه و فقط حدس می زد من در مکانی نامعلوم در قسمت باشگاه نظاره گرش هستم. بعد از کمی تعلل، الناز برگشت و چند لیس به کیر مازیار زد. کیرش با توجه به صورت الناز، به نظر از کیر من بزرگتر بود. اما تو هیکل بزرگ مازیار یا شایدم از اون فاصله، کوچیک به نظر می اومد. می دونستم که سکسشون تموم شده و من تقریبا همش رو از دست دادم و احتمالا زمان زیادی هم برای رفتن ندارم. برای همین دوباره سراغ گوشی موبایل رفتم و گوشی رو برداشتم. ۶ تا میس کال روی صفحه نمایش داده می شد، اما معلوم نبود از طرف کی یا چه ساعتی گرفته شده. حالا که به گوشی رسیده بودم، نه رمزش رو داشتم و نه زمان کافی برای پیدا کردن رمزش. حتی نمی تونستم که ببینم کی باهاش تماس‌گرفته. گوشی رو برداشتم و رمز عادی موبایل الناز رو زدم. حتی ۳ بار دیگه رمزهایی رو که به ذهنم می رسید ممکن هست باشه زدم، اما هیچ کدوم درست نبود. پیغامی اومد که اگه این‌بار رمز رو غلط بزنید گوشی به مدت ۱۰ دقیقه قفل میشه. پیش خودم گفتم که گوشی رو بردارم و برم، اما الناز میفهمه و ممکنه کار به پلیس و اینها بکشه، اینجا هم که پر از دوربین، لابی من هم که میدونه من اینجام، پس بهتره ریسک نکنم. با توجه به قفل شدن گوشی ترجیح دادم شانس آخر رمز رو هم امتحان نکنم. سعی کردم با دقت گوشی رو توی جاساز مخصوص بذارم و وسایل رو مثل اول‌ مرتب کنم. ساعت رو نگاه کردم، ۱۱ و ۳۲ دقیقه شده بود و حسابی دیر کرده بودم. ۲ دقیقه بود که از قرارم با مازیار گذشته بود. مازیار قرار بود هر ساعتی بعد از ۱۱ و نیم بالا بیاد. سراسیمه مابقی وسایل رو جمع کردم و نگاهی نهایی به وسایل انداختم. برای آخرین بار رفتم سمت استخر که نگاهی به پایین بکنم که صدای مازیار و الناز از سمت رختکن به گوشم رسید که هر لحظه واضح تر مي شد و فهمیدم که دارن میان طبقه بالا. می دونستم شانسی برای خروج ندارم و باید منتظر بشم که اونها برن،‌ پس سعی کردم خودم رو توی سالن مخفی کنم. برگشتم و نزدیک ورودی جایی که دید کمتری داشته باشه مخفی شدم. بعید می دونستم که دوباره بخوان تو باشگاه بیان. صدای قهقهه جفتشون توی گوشم میپیچید. ظاهرا دوش گرفته بودن و داشتن لباس عوض می کردن. الناز به ماز
65 views17:19
Aprire / Come
2023-06-07 14:05:24 دختری در حسرت سکس
1402/03/16
#دوست_پسر #ساک_زدن

سلام
قبل از هر چیزی میخوام از خودم براتون بگم
اسم من ثمین هستش یه دختر ۱۹ ساله هستم ک از ۸ سالگی ژیمناستیک کار میکنم اندام نسبتا خوبی دارم(کمی اعتماد به نفسم پایینه) پوست سفیدی دارم . امروز با دوست پسرم می‌خواستیم بریم سرکار رفتم هااا ولی خوب محل کارم بسته بود ما هم تصمیم گرفتیم بریم بچرخیم که دوست پسرم یهو به سرش زد بریم شمال رفتیم باک ماشین رو پر کردیم ک راه بیوفتیم سمت شمال تو راه جاده چالوس بودیم وسطای راه دیدیم راهور و کلانتری و یگان امداد وایساده و چون شرایط خوبی نداشتیم بابت یه سری از مشکلات پلاک و نداشتن گواهینامه و رابطه نامشروع و ما مجبور شدیم ک از وسطای جاده چالوس دور بزنیم و برگردیم رفتیم یه جایی پارک کردیم بعد دو ساعت حوصلمون شدیدا سر رفته بود که دوست پسرم گفتم بیا اسم بازی کنیم و اون بیشعور گفت هرکی ببازه حق تکون خوردن نداره و اون یکی میتونه هر کاری ک دوست داشته باشه انجام بده ما نزدیکای ۲ ساعت و یا دوساعت و نیم بازی کردیم و متاسفانه من باختم و دوست پسرم اونقدر خوشحال بود که در پوست خود نمی‌گنجید هی جونم براتون بگه رفتیم ی جای خلوت که بشه مکان کرد و ما اونجا پارک کردیم. دوست پسرم شروع کرد به ور رفتن با من و منم متاسفانه حق تکون خوردن نداشتم اول از گردنم شروع کرد خورد خورد خورد منم آدم خیلی حشریم که نفس کسی پشت گردنم میخوره سریع حشری میشم دیگ چه برسه لبای داغ یکی بهم بخوره و از اونجایی ک دوست پسر من خیلی وحشی تشریف دارن سینه هامو تو مشتش گرفت و فشار داد و درد و لذت پیچید توم از یه طرف دلم میخواست ادامه بده و از یه طرف دلم میخواست دستشو بکشه لباسمو در آورد و اومد روم دستش کلا جاهای بدنم میرفتم از رونم گرفته تا رو ممه و…
علاقه خاصی به زدن رو کون داره و وقتی پوست سفیدم قرمز میشه وحشی تَرِش میکنه گردنمون خورد رسید به سینه هام و نوک سینه هامو میک میزد بعد اومد پایین و پایین تر رسید به جای اصلی وقتی زبونش خورد به اونجام از خود بی خود شدم و نتونستم جلو خودمو بگیرم دست بردم سرشو گرفتم و فشار دادم به اونجام انقدر خوب می‌خورد ک انگار داره یه بستنی رو لیس میزنه وقتی با خوردنش ارضا شدم کمی گذشت تا بخودم بیام شروع کردم به مالیدن کیرش، کیرش وقتی که راست کرد کیرشو کردم تو دهنم و براش ساک زدم زبونمو از پایین تا بالای کیرش میکشیدم و یهو میکردم تو دهنمو تا جایی ک جا داشت در حدی که بخوام عق بزنم بعد از چند دقیقه اونم ارضا شد خیلی آدمای حشری هستیم امیدوارم کار دستمون نده حشری بودنمون.
نوشته: Samin
147 views11:05
Aprire / Come
2023-04-26 22:04:58 من تاریک و پشت به نور بود پس احتمالا منو نمیدیده، ولی اون موقع فکر میکردم میبینه) و بعد مثل یه قهرمان همشو قورت داد، البته نمیتونم بگم متوجه شدم که قورت داده (من بی صدا بود همه چی برام) ولی شروع کرد به حرف زدن پس یا همون پایین تف کرده (که بعیده) یا قورتش داده.
خان دوباره بانو رو گرفت و ایندفعه انداختش رو تخت، و افتاد و حالا نخور کی بخور، سر بانو تو زاویه نسبتا بدی بود و من نصف سرشو نمیدیدم هنوز ممه بند بانو تنش بود، حروم میکنن اون ممه لامصبو اینا، شعور ندارن. یکم پاشو داد بالا، و به نظر رفت روی کون بانو و یه حالی به سوراخ اونم داد. بانو مشخصا تو فضا بود، مدام کش و قوس میومد، شکمشو میداد بالا و بعد میومد پایین، تو این وسط خان سرشو آورد بالا، فکر کنم بانو یه چیزی گفت، بعد خان بلند شد و ممه بند رو درآورد، راستش یکم خورد تو ذوقم، ته تهش a cup. فکر کنم پیرمرده که قبل اینا اینجا زندگی میکرد بیشتر ممه داشت.
خان یکم ممه خورد و باز برگشت پایین، ظاهرا خیلی آدم ممه ای نبود، و همینجوری خورد و خورد، تا بانو یه قوس عجیب غریبی به شکمش داد و دستش رو گذاشت پس کله خان و فشارش داد پایین و دهنش نیم متر باز شد (انقدر کش اومده بود شکمش بالا بود که کل سرش دوباره تو دیدم بود) و تا جایی که من میتونم بگم و نشونه ها نشون میدن، اومد.
بعد خان دراز کشید کنار بانو تو تخت و همو بغل کردن، یکم عجیب بود برام، هیچ گونه دخولی انجام نشد (اگه زبون رو حساب نکنی) ولی خب جفتشون انگار کوه کندن اونجا ولو شدن، بعد چند دقیقه شروع کردن به حرف زدن و بانو برگشت و دمر رو شکمش خوابید، اینجا بود که من فهمیدم چرا ممه خیلی مهم نیست برای خان، این کون رو بدن به من همه ممه پسندای عالمو میفروشم به دو تا پول سیاه، لامصب کون نیست که، انگار میکل‌آنژ از مرمر در آوردتش، فقط مرمرش سبزه طوره نه سفید.
خان دستش رو صورتش بود و بانو نمیدونم از کجا گوشی رو برداشت و دیلینگ، «گرفتی؟» و تازه فهمیدم که انقدر غرق داستان شدم که کلا یادم رفته و عکس نگرفتم.
چیزی نگفتم و یواش نگاه کردم بیرونو، بانو تقریبا به طرف من نگاه میکرد، گوشی رو بردم بیرون و یه عکس گرفتم. بی حرف براش فرستادمش، فکر کنم یهو رسید بهش، اول گوشی رو به پشت (که صفحش رو تخت باشه) گذاشت یه چیزی گفت و بلند شد و گوشی رو برداشت و لخت رفت بیرون.
یه چند ثانیه بعد نوشت «در حینش نه بعدش» (during not after) نوشتم که نگرفتم. گفت چرا؟ گفتم غرق سکستون شدم خیلی خوب بود، نوشت خیلی کیوت بود ولی دفعه بعد بهونه نیار
پرسیدم دفعه بعد؟ اموجی خنده فرستاد و یه چیزی بهم میگفت که احتمالا از این به بعد کارم همینه.
نوشته: thebigcatlover
335 views19:04
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:29 که این کاملا مشخصه یعنی چی، ولی در اون لحظه واقعا نفهمیدم یعنی چی. تا اینکه دیدمش اومد تو اتاق بغلی (زیر میز کار خانم پا) و پرده رو باز کرد، این اولین بار بود که من اتاق رو مستقیم میدیدم. این پنجره نزدیکترین پنجره به کنج من بود، کمتر از دو متر فاصلش بود و قسمت نیم پنجره، هم تراز پنجره من میشد، اما تراس خونمون دورترین نقطه خونه ما به این پنجره بود (امیدوارم تونسته باشم موقعیت خونه ها رو درست شرح داده باشم تا الان). تختشون کنار پنجره بود (سر تخت سمت ما بود و پای تخت به طرف مخالف ما) چون پنجره یه نیم متری با دیوار فاصله داشت، از تو تراس نصف تحت معلوم بود، و اونطرف اتاق پر از آینه (احتمالا کمد بود) جز یکم پایین تخت بقیه اتاق کامل مشخص بود. (البته به خاطر روشنایی بیرون خیلی کامل نه، ولی از فاصله‌ای که من بودم مشخص بود)
لاتینو بانو یه نگاه به من کرد و بازم انگار منتظر بود من یه کاری بکنم. گیج میزدم، گوشیشو نشون داد، نفهمیدم منظورش چیه و لاتینو خان اومد تو اتاق. یه مکالمه ای در جریان بود، یه لحظه حس کردم الان منو ببینه بد میشه جمع کردم رفتم تو اتاق، یه دقیقه بعد دیلینگ «قرار بود عکس بگیری» تازه فهمیدم چی شد. میخواستم بنویسم کی قرار شد؟ ولی ننوشتم و اومدم کنار میز کارم.
از پنجره اتاق، بالای تخت معلوم نبود ولی عوضش در اتاق مشخص بود که از تو تراس نبود، و اینجا تقریبا به کل تخت اشراف داشتم (غیر از همون تیکه بالایی و یکم طرف دیوار که پشت پنجره بود). لاتینو خان تو اتاق بود که لاتینو بانو اومد و مستقیم رفت سراغش، یکم لب گرفتن، و همزمان دامن بانو افتاد و بعد پیرهن آقا افتاد کنار رو دامن بانو. یکم ساعت عجیبی بود برای سکس، حدس میزدم تازه همخونه شدن، تو ماه عسل همه چی مزه کس میده و همیشه وقت سکسه.
شرت بانو سیاه بود بالاتنه یکم کوتاه بود و تقریبا روی شکم تموم میشد، خان هم که نگم، پشتش به من بود ولی خب مشخص بود هیکلشم مثل قیافش خوبه. (من گی نیستم، و حتی تمایلی هم ندارم)
همزمان با لب گرفتن، بالاتنه بانو رو هم خان کشید و در آورد، هنوز سینه بندش سر جاش بود بعد آروم دستشو برد پایین و شرتو کشید پایین، رو لبه تخت نشست و با کله رفت لای پای بانو.
بانو یکم سرشو داد بالا و نگاهم کرد، اول فکر کردم نمیبینه، ولی بعد چشمک زد.شاید چون خیلی نزدیک بود، ایندفعه مطمئنم که چشمک زد. نمیدونستم باید چکار کنم، تصمیم گرفتم ببینم ولی با احتیاط، خوبیش این بود که بانو میدونست و طبیعتا حواسش بود که طرف طوری نشه منو ببینه. (یا شایدم خان هم میدونست؟)
قشنگ یه چند دقیقه ای اینجوری بود، تا بالاخره اومد بچرخوندش روی تخت که بانو نذاشت و رفت پایین لای پاهاش.
هنوز ممه بند تنش بود، و کم کم داشتم حرص میخوردم که ممه‌ها بی استفاده موندن. بانو مشخصا حرفه‌ای بود. خان سرش رو به عقب هل داده بود و دستاش رو از پشت ستون تنش کرده بود و داشت لذت میبرد. من خیلی اهل پورن دیدن نیستم، ولی فااک، اینکه بانو میدونه من دارم میبینم و اصلا پرده رو برای من کنار زده بود، حس عجیبی داشت. اشتباه نکنید، میدونم عمرا دربرابر خان شانسی ندارم، و احتمالا ته تهش همین دیدنش نصیبم میشه، ولی فاک، چقدر خوب بود. نمیدونم چقدر ولی بعد شاید پنج شش دقیقه، خان شروع کرد با دست سر بانو رو بالا پایین کردن، و بعد مشخصا اومد. از اینکه دستی که هنوز ستون تنش بود رو هم بلند کرد و گذاشت پس کله بانو و پاهاش نسبتا از رو زمین بلند شدن تو حالتی که نشسته بود، مشخص بود که اومده، اونم تو دهن بانو، بانو سرشو بلند کرد به طرف من نگاه کرد (الان که فکر میکنم توی اتاق
276 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:28 که خب هیچی ندارم، (عکسی اون طرفی نگرفتم)
گفتم ببخشید ولی پاکش کردم. یه نگاه کرد و گفت بعید میدونم(i don’t think so). اگه بفرستیش قول میدم چیزی نگم
نمیدونم چرا به نظرم باورپذیر اومد حرفش و تصمیم گرفتم دم به تله بدم. شاید چون شکارچی خوشگل بود، واقعا نمیدونم. راستش با توجه به محتاط بودن بیش از حد خودم، در حالت عادی اینکارو نمیکردم، ولی خیلی خوشگل بود لامصب.
بدون فکر گفتم هر چه بادا باد و فرستادم. محض احتیاط گزینه یکبار دیدن رو هم زدم، و بلافاصله نگاهش کردم ببینم چی میشه، مشخصا کلش تو گوشی بود و با توجه به حرکت دستش زوم کرد روی عکس، از این فاصله و با چشم درب و داغونم نمیتونستم فرم صورتشو ببینم، ولی بعدش تایپ کرد چرا دوباره باز نمیشه؟ چکارش کردی؟
توضیح که دادم گفت که نترس، اتفاقی نمیفته، دوباره بفرستش، و ایندفعه پاکش نکن. (انگار من پاکش میکنم )
فرستادم و بعد چند ثانیه گفت این عکس داف بالاییه؟ (تو متن گفت چیک، یعنی زن جوون، نمیدونم چی ترجمش کنم، گفتم داف) منم گفتم خیلی هم جوون نیست، اسمایلی خنده و گفت نه، مشخصا تر و تمیزه.
دیگه خیالم راحت شده بود، ولی نه انقدر که تایید کنم یا رد.
گفت که این عکس پیش من میمونه، مطمئن شو جایی پخشش نمیکنی، و عکسای بعدیتم برام بفرست.
یه لحظه هنگ کردم نوشتم عکسای بعدی؟ گفت هاهاها (lool). خوب نقش بازی میکنی. (It was pretty smooth) عکس از ما نگرفتی؟
سریع رفتم تو فاز قسم و داشتم میرسیدم به دو دست بریده ابلفضل که گفت اوکی باور کردم، ولی این بار بگیر ازمون. از این «کس» (pussy) هم گرفتی برام بفرست
هیچی نگفتم، گفت دیگه سردم شد میرم تو، میبینمت و سیگارو خاموش کرد یه نگاهی کرد و نمیدونم من توهم زدم یا چشمک زد و رفت (اینکه چشمم ضعیفه هم نقش داشت که نفهمم واقعا، فاصلش با من هفت هشت متری بود چون تراس اینا در دورترین فاصله از پنجره من بود).
قشنگ هنگ کردم. وات د فاک! سریع بلند شدم میزو بردم بالا و برای شاید دومین بار تو این مدت، تردمیلو گذاشتم زیر پام و راه رفتم. کلا نمیدونستم چی بگم.
شنبه صبح حدودای یازده اینا پارتنرم که رفت (پارتنرم یه رستوران کوچیک رو اداره میکنه و به جای شنبه ها دوشنبه تعطیله) رفتم توی تراس (اون یکی اتاق) یکم آفتاب داشتیم، تصمیم گرفتم که استفاده کنم. شنبه و یکشنبه خانم پا پشت میز نمیرفت، و گاهی رد میشد از جلوی پنجره ولی نه خیلی. همون حدودا زوج لاتینو اومدن توی تراس برای سیگار، لاتینو بانو یه نگاه به من انداخت و بعد مشغول صحبت شد. خیلی توجهی نکردم، دیگه مطمئن بودم مشکلی نیست. یه چند دقیقه بعد یه لب خوشگل از هم گرفتن (ولی این حقیقت که سیگار دستشون بود به نظرم خیلی بوسه رو خوشایندش نمیکرد، ولی خب، بذارید مثبت فکر کنیم) بعدش یکم جدیتر شد قضیه و لاتینو خان رفت تو حس که بانو یه چیزی بهش گفت و بعدش که اون رفت تو، بانو ظاهرا موند سیگارشو تموم کنه، این وسط من سرم مثلا توی گوشی بود، ولی در عمل داشتم اونا رو نگاه میکردم. لاتینو بانو گوشی رو برداشت و دیلینگ، «وقت درخشش شماست» (توضیح اینکه من خیلی مترجم خوبی نیستم، خوب میفهمم انگلیسی رو و نسبتا روون حرف میزنم، ولی اصطلاحات و اینا رو واقعا سختمه به اصطلاحات درست ترجمه کنم، برعکسشم هست، فارسی به انگلیسی هم سختمه، این مکالمات همش به انگلیسیه، و توی انگلیسی مثلا your time to shine واقعا مشخصه، ولی ما هیچوقت تو فارسی نمیگیم وقت درخشش شماست، گفتم که بگم از این به بعد هر جا من از چت حرف میزنم، انگلیسیه و اینکه ترجمه تقریبیه و تقریبا لغت به لغت. خرده نگیرید بعدا)
راستش این همه توضیح دادم
240 views18:48
Aprire / Come