2024-02-22 12:09:40
#part1409
هاوژین با دهان نیمه باز آرام خوابیده بود
عجیب بود که ارسلان پچ پچ وار صحبت میکرد تا بیدارش نکند!
هیچ زمان خیال نمیکرد در مقابل کسی چنین رفتاری داشته باشد
_ بگو درگیرم ، نیاز نیست توضیح بدی
وقتم آزاد بشه میام بهش سر میزنم
دلارای بیش از آنکه کنجکاو باشد چه کسی پشت خط است از شنیدن اسم جمیله حرصش گرفت
از آن زن چاقِ همیشه طلبکار و رئیس پندار نفرت داشت
با آن همه نمیتوانست حتی سرش را از روی تخت بلند کند تا صدای ارسلان را واضع تر بشنود
افت فشارش هر لحظه بیشتر میشد
صدای آلپارسلان را از بالا سرش شنید
_ نمیشنوی بچه داره گریه میکنه؟
نشنیده بود
صدایی سوت مانند در گوش هایش میپیچید
بی جان زمزمه کرد
_ ارسلان ... میشه از پایین یک آبمیوه برام بگیری؟
ارسلان انگشتانش را میان موهای کوتاه دخترک سر داد و سرگرم شده سر تکان داد
_ اوامرت زیاد شده دخترحاجی
وقتی فرار کردی یک سری امتیازی که قرار بود برای مادر بچهام بودن داشته باشی رو از دست دادی!
20.9K views09:09