Get Mystery Box with random crypto!

دلارای vip

Logo del canale telegramma soklat - دلارای vip
Argomenti dal canale:
Part
Indirizzo del canale: @soklat
Categorie: Uncategorized
Lingua: Italiano
Abbonati: 26.32K
Descrizione dal canale

کانال به نویسنده اصلی منتقل شد
هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


Gli ultimi messaggi 7

2024-02-22 12:09:40 #part1409

هاوژین با دهان نیمه باز آرام خوابیده بود

عجیب بود که ارسلان پچ پچ وار صحبت می‌کرد تا بیدارش نکند!

هیچ زمان خیال نمیکرد در مقابل کسی چنین رفتاری داشته باشد

_ بگو درگیرم ، نیاز نیست توضیح بدی
وقتم آزاد بشه میام بهش سر میزنم

دلارای بیش از آنکه کنجکاو باشد چه کسی پشت خط است از شنیدن اسم جمیله حرصش گرفت

از آن زن چاقِ همیشه طلبکار و رئیس پندار نفرت داشت

با آن همه نمی‌توانست حتی سرش را از روی تخت بلند کند تا صدای ارسلان را واضع تر بشنود

افت فشارش هر لحظه بیشتر می‌شد

صدای آلپ‌ارسلان را از بالا سرش شنید

_ نمیشنوی بچه داره گریه میکنه؟

نشنیده بود

صدایی سوت مانند در گوش هایش می‌پیچید

بی جان زمزمه کرد

_ ارسلان ... میشه از پایین یک آبمیوه برام بگیری؟

ارسلان انگشتانش را میان موهای کوتاه دخترک سر داد و سرگرم شده سر تکان داد

_ اوامرت زیاد شده دخترحاجی
وقتی فرار کردی یک سری امتیازی که قرار بود برای مادر بچه‌ام بودن داشته باشی رو از دست دادی!
20.9K views09:09
Aprire / Come
2024-02-22 12:09:40 #part1408

_ میگم جوابو زودتر آماده کنن ، بعدش برمی‌گردیم کلاب

خسته چشمانش را باز کرد

چرا نمی‌فهمید؟!

_ نمی‌تونم اینطوری بیام!

ارسلان کلافه پوف کشید و از اتاق بیرون زد

چنددقیقه بعد با اخم هایی درهم مشما را دستش داد


دلارای رنگ پریده پیشانی هاوژین را بوسید و زمزمه کرد

_ داغه هنوز که

_ داغ نیست ، تو یخ زدی

حرفی نزد
احتمالا حق با ارسلان بود

دمای بدنش افت کرده و فشارش پایین بود

کنار تخت هاوژین نشست و سرش را روی تخت گذاشت

بدنش از سرما می‌لرزید
لرز کرده بود...

ارسلان بی توجه به او شماره‌ی جمیله را گرفت

دلارای معنی حرف هایش را نمی‌فهمید...

_ ساعت چند رسید دیشب؟
19.1K views09:09
Aprire / Come
2024-02-22 12:09:39 #part1407

دلارای نگاهش را روی چشمان تیره‌ اش چرخاند و با صداقت زمزمه کرد

_ تاریخش ... الان نبود ... احتمالا برای استرس و فشاره

ارسلان خودش را نزدیک کشید و نگاهی به سر تاپایش انداخت تا بالاخره فهمید مشکلش چیست

کلافه پوف کشید

_ یک ساعت پیشم پریود بودی؟!

دلارای دندان روی هم سایید

_ مزخرف نگو ارسلان

_ نکنه الان یهویی شد پس؟!

دخترک با حرص جوابش را داد

_ قبلش خودت ندیدی مگه؟

گوشه لب ارسلان سمت بالا کشیده شد

_ دیدم ... دیدم!

دلارای پیشانی اش را به چهارچوب در تکیه داد و پوف کشید

خسته بود و بهم ریختگی هورمون هایش عذابش میداد

نگرانی و اضطراب برای هاوژین و بی خوابی کم کم از پا درش می آورد و حالا آلپ‌ارسلان هم بیشتر کلافه اش می‌کرد
17.8K views09:09
Aprire / Come
2024-02-22 12:09:39 #part1406

ارسلان سر تکان داد

سرش تیر میکشید و خسته بود

تنها خواسته اش در آن لحظه دوساعت خواب آرام بود و حالا دخترک بازی در می آورد

بی اعصاب غرید

_ چرا نمیای؟
میدونی من از صبح چقدر سگ دو زدم بچه؟
بیا تب این توله بیاد پایین بریم بکپیم دیگه

صدای دلارای می‌لرزید

_ به بچه‌ی من نگو توله!

ارسلان ابرو بالا انداخت

چه مرگش بود؟!
دنبال بهانه ی دعوا میگشت؟

دلارای گرفته لب زد

_ توله‌ای که میگی دیگه نوزاد نیست وگرنه تازه معنی نخوابیدن و شب‌بیداری رو می‌فهمیدی!
خداتوشکر کن یکی بوده که از آب و گل در آوردش و تو شبا راحت خوابیدی که الان بیای جلوی من بایستی و با پررویی.....

جمله‌اش را نتوانست تکمیل کند

چرا که ارسلان کلافه دستش را در چهارچوب در گذاشت و همانطور که در چشمان دخترک زل میزد جمله اش را قطع کرد

_ دردت چیه دخترحاجی؟ اونشو بگو
17.4K views09:09
Aprire / Come
2024-02-22 12:09:38 #part1405

بی حال سمت در سرویس بهداشتی رفت

ارسلان هاوژین را روی تخت خواباند و ناخواسته لب هایش را به پیشانی اش چسباند

ترسیده بود...
برای اولین بار در عمرش برای سرماخوردگى ساده کسی به حد مرگ نگران شده بود!

هاوژین بغض کرده انگشتش را روی رد سوزن گذاشت و نالید

_اوف

ارسلان خندید

_ اوف شده پدرسوخته؟

هم زمان دلارای در را تا نیمه باز کرد

رنگش همچنان پریده و لب هایش بی رنگ بود

ارسلان نگاهش کرد

_ بریم تو حیاط

دلارای انگشت هایش را درهم پیچاند و از جایش حرکت نکرد

نمیدانست چطور در این وضعیت از این مرد که بی حوصله ، با چشمان سرخ از سر بی خوابی نگاهش میکرد چنین درخواستی کند
17.1K views09:09
Aprire / Come
2024-02-22 12:08:08 کانالvip مرگ‌ماهی 11 ماه از کانال اصلی جلوتره
45 هزارتومان هزینه ورود
مافیایی ، انتقامی ، صحنه‌دار

کانالvip ماتیک 1 سال از کانال اصلی جلوتره
29 هزارتومان هزینه ورود
استاددانشجویی ، انتقامی ، صحنه‌دار

کانالvip دلارای 2 سال از کانال اصلی جلوتره
47 هزارتومان هزینه ورود
عاشقانه ، پسرخشن ، صحنه‌دار

پکیج هدیه ویژه
قیمت هر سه رمان باهم = فقط 79 تومان!
یعنی بیش از 40هزارتومان تخفیف ؛)

5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii
17.0K views09:08
Aprire / Come
2024-02-16 01:00:07 #part1404

روزی که دلارای زایمان کرده بود و تنها بچه را در بیمارستان می‌گرداند

ناسزایی به او گفت!

بالاخره دلارای با حماقت هایش باعثِ این حس عذاب وجدان بود

هاوژین را در آغوشش جا به جا کرد و بازوی دلارای را گرفت

_ صورتت سفید شده

دلارای با چشمان بسته زمزمه کرد

_ فشارم افتاده

_ بشین روی تخت تا بگم دکتر بیاد

هاوژین با گریه یقه‌ی دلارای را چنگ زد

_ ماما

ارسلان دورش کرد

_ مامان خبری نیست فعلا

هاوژین با حرص جیغ کشید و او دست های کوچکش که سعی داشت صورتش را چنگ بزند در هوا گرفت

_ کولی بازی نداریم خب؟
دخترخوبی باشی میگم علیرضا برات جوجو بیاره

دلارای نالید

_ دکتر نمیخواد ... الان برمی‌گردم


وی‌آی‌پی‌ کلی جلوتره
https://t.me/soklat/7468
39.4K viewsedited  22:00
Aprire / Come
2024-02-16 01:00:06 #part1403

دستش را به دیوار گرفته و پشت به او کمی خم شده بود

صدای ارسلان هیچ نرمشی نداشت

_ بریم تو حیاط
اینجا فضاش آلوده‌ست

هاوژین بلند تر هق زد و دست هایش را سمت دلارای دراز کرد

ارسلان عصبی از بی توجهیِ دخترک به بچه غرید

_ کری؟ دلی

دست دخترک پایین افتاد و بی حال گوشه دیوار سر خورد و روی زمین نشست

آلپ‌ارسلان با دو قدم بلند خودش را به او رساند

_ دلارای

رنگ صورتش سفید شده بود و از شدت درد دندان هایش می‌لرزید

عصبی پرسید

_ حرف بزن ..‌ چته؟

صدایش می‌لرزید

_ دستمو میگیری؟ نمیتونم ... نمیتونم بلندشم

ارسلان ثانیه ای مکث کرد

حس خوبی نداشت

نگرانی برای هاوژین جای خودش را داشت اما این حس تنها اضطراب بیماریِ بچه نبود!

ناخواسته یاد روزی افتاد خبر داده بودند نوزادی با فامیلِ دلارای متولد شده و او سمت بیمارستان پر کشید اما حدس هم نمی‌زد هاوژین دخترش باشد!
30.8K views22:00
Aprire / Come
2024-02-16 01:00:06 #part1402

پرستار که سوزن را بیرون کشید بغض کرده جلو رفت

_ صورتشو بگیر اونور

صدایش می‌لرزید

ارسلان زیرلب جوابش را داد

_ خودت صورتتو بگیر اونور تا پس نیفتادی

سوزن که در رگ بچه فرو رفت صدای جیغ و گریه اش فضا را پر کرد

دلارای بغض کرده دستش را مقابل دهانش گرفت و کمی دور شد

آلپ‌ارسلان گونه هاوژین را نوازش کرد و پچ زد

_ هیش ... تموم شد بابایی

هاوژین بلندتر گریه کرد و پرستار پنبه ای دست ارسلان داد

_ اضغط على القطن لوقف النزيف وعدم حدوث كدمات
(پنبه رو فشار بدید تا خونش بند بیاد و کبود نشه)

آلپ‌ارسلان سر هاوژین را روی شانه‌اش گذاشت

_ متى سيكون الجواب جاهزا؟
(جوابش کی آماده میشه؟)

_ بعد ساعتين
(دوساعت دیگه)

زن بیرون رفت و ارسلان نگاهی سمت دلارای انداخت
24.6K views22:00
Aprire / Come
2024-02-16 01:00:05 #part1401

آلپ‌ارسلان به صدای نگرانش هم رحم نکرد!

_ میخوای بدونی چرا؟ چون مادر بی فکرش وقتی باید به بچه می‌رسید درگیر فرار بود و الان دکترا حدس میزنن سیستم ایمنی بچه مشکل داشته باشه

دلارای بغض کرده پیشانی اش را مالید

هردو بخاطر شرایط هاوژین عصبی بودند

وارد اتاق که شدند پرستار توضیحات را به ارسلان داد

دلارای زمزمه کرد

_ چی داره میگه؟

آلپ‌ارسلان با اخم سمت صندلی رفت

_ میگه بشینید بچه رو ثابت بگیرید بغلتون
تو چندماهه اینجایی که هنوز نمیتونی یک جمله بفهمی؟

دلارای بی توجه به تشرش ، جلو رفت

_ من می‌شینم ، بدش بغل خودم

_ لازم نیست

_ من مادرشم! بغل تو آروم نمی‌مونه

ارسلان نشست و هاوژین را به سینه اش تکیه داد

دلارای با اطمینان منتظر ماند اما خبری نشد

دخترک بغل پدرش آرام و بی حال بود

آه کشید و به دیوار تکیه داد

زمان لجبازی نبود!
22.0K views22:00
Aprire / Come