Get Mystery Box with random crypto!

کانال داستان

Logo del canale telegramma vghhdfhjjfd - کانال داستان ک
Logo del canale telegramma vghhdfhjjfd - کانال داستان
Indirizzo del canale: @vghhdfhjjfd
Categorie: Uncategorized
Lingua: Italiano
Abbonati: 819

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


Gli ultimi messaggi 5

2023-04-26 21:48:22 ذارن رو پای خانما نه برعکس :/
برگشت با ی نگاه شیطنت‌آمیزی گفت میخوای بذاری؟
من: نه خب همیجوری فکت علمی بود گفتم
سرمو چرخوندم از شیشه بیرون نگاه کردم یهو دستم داغ شد! دستشو گذاشت رو دستم، دستمو بلند کرد گذاشت روی رون پاش بعدم همونطوری دستش رو دستم نگهداشت
ی شلوار لی آبی کمرنگ تنش بود ولی خب اون حجم از رون ی پارچه جین نمیتونست جلو نرمیشو بگیره،
البته نکه مامانم چاق باشه نه حتی لاغرم هست ولی خب تو اون پوزیـشن رو صندلی پشت فرمون اون پا زیر دستم بسی نرم و گرم بود
چند دقیقه‌ای در همون حالت رانندگی میکرد و دستم رو پاش بود، دستشو که از رو دستم برداشت منم ی چنگ از پاش گرفتم و دستم برداشتم و گفتم خوشبحال بابا :(
سرشو چرخوند سمتم، لب پایینی‌شو گاز گرفته بود و با لبخند گفت خاک تو سرت بیشعوره بی ادب
تازه دوزاریم افتاد چه جمله ناجوری گفتم، البته واقعا اون لحظه به قصد و فکر کارای خاک برسری نگفتم
من: منظورم دست بود! اینکه بابا هر موقع دلش بخواد میتونه به پاهات دست بزنه
سرشو تکون داد و گفت توام که زن گرفتی پاهاشو ول نکن
من: پس واسم زن بگیرید
میدونستم اصلا از این شوخی خوشش نمیاد همیشه میگه زیر سی سالگی اصلا نباید حتی به این مسائل فکر کنم، یکم جدی گفت پرو نشو دیگه عه، در گربه بازه حیا دیزی کجا رفته!
خلاصه رفتیم تا رسیدیم خونه، مامان رفت تو اتاق خودشون لباس عوض کنه منم رفتم سمت آشپزخونه که آب بخورم، بعد مشغول گشتن آشپزخونه و شخم زدن یخچال بودم که ی چیز پیدا کنم بخورم …
مامان اومد بیرون بلند گفت پوریا من میرم ی دوش بگیرم
من: اوکی
یکم به وضعیت بحرانی معدم رسیدم و رفتم رو کاناپه دراز کشیدم، بعد از حدود نیم ساعت مامان از حموم بیرون اومد، ی تاپ و شلوار تو خونه تنش بود با حوله دور موهاش، رفت سمت اتاق
بعد از سشوار کشیدن و کلی سر صدا از اتاق اومد بیرون، منم هنوز رو کاناپه دراز کشیده بودم، اومد تلویزیون روشن کرد زد شبکه رادیوجوان بعد بهم گفت از سر جام بلند شو
داشتم تو اینستـا میگشتم بدون اینکه نگاهش کنم گفتم مگه مرغی که جا داری؟
مینا: پاشو لوس نشو میخوام لاک بزنم
نشستم و گفتم بده من واست بزنم
مینا: میخوام سوهانم بکشم
من: خب خودم میزنم
خندید و گفت خب بیا، وسیله هارو داد بهم خودشم دراز کشید رو کاناپه، پاشو بلند کردم نشستم و پاهاشو گذاشتم رو پام، دونه دونه ناخناشو سوهان کشیدم، پاهای گوگولی و نرمی بود، بعد که سوهان کشیدن تموم شد، لاک برداشتم ولی ی ایده به ذهنم رسید
گفتم این رنگی خوب نیست برم ی لاک دیگه بیارم؟
سرش تو گوشیش بود بدون اینکه نگاه کنه گفت هر کار میخوای بـکن
پاهاشو رد کردم پاشدم و گفتم اینجا مسلط نیستم خرابش میکنم پا میشی بریم رو تخت؟
پاشد رفتیم سمت اتاق مامان‌اینا، رو تخت دراز کشید منم از بین لاکاش دوتا رو انتخاب کردم، پایین پاش رو تخت دراز کشیدم و شروع کردم دونه دونه ناخنای پاشو لاک زدن، تموم که شد گفتم دستاتم بزنم؟
بدون اینکه چیزی بگه دست چپشو گذاشت کنارش، اونم لاک زدم تموم شد
من: خب حالا اون دستت
تا خواستم برم اونطرفش دستش گرفت بالا که ببینه چطوری لاک زدم
مینا: چیییییی؟!
پاهاشو گرفت بالا پاهاشم دید
مینا: خاک تو سرت چیکار کردییییی؟! چرا اینجوری!
پاشد نشست، دوتایی همو نگاه میکردیم مونده بود چطوری کتکم بزنه که نتونم پاشم، لبخند زدم و گفتم مدل گورخری!
ناخناشو یک در میون سفید و مشکی لاک زده بودم
داد زد گورخر باباتهههه و اومد سمتم، از تخت رفتم پایین و فرار کردم، حالا تو خونه من می دوید اونم دنبالم
مینا: پوریا بگیرمت پوستتو میکنم اشغـال
بالاخره منو گرفت و داشت بهم مشت میز
168 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:21 زمستان داغ ما (۱)
1402/02/06
#اروتیک #تابو #مامان

ی عصر پاییزی بود، من مامانم و بابا تو خونه بودیم، حوصله مامانم سر رفته بود بابام گفت پاشید تا بریم بیرون …
لباسامون عوض کردیم و زدیم بیرون، کلی جا گشتیم و خرت پرت خریدیم تو ی فروشگاه من یکم چیپس پفک و کیک که یکیش کاکائویی بود خریدم
نزدیک ماشین که شدیم مامان زودتر نشست من و بابا هم وسیله هارو چیدیم، تا رفتم تو ماشین دیدم مامان داره کیک کاکائوییه رو میخوره!
من: نههه اون مـال من بووووود!
مینا: خب یکی دیگه باز کن
من: همین یکی رو برداشتم  :/
در حالی که دوتاشون نگاهم میکردن و میخندیدن بابا گفت بزرگ شو نرخر
دیگه هیچی نگفتم ولی مامان کیکو گرفت سمتم و گفت خب بیا بگیر کیکتو
دستمو بردم جلو کیکو از دستش گرفتم و گاز زدم
انتظار نداشت بگیرم گفت بیشعـور گاز زده بودم!
در حالی که میجویدم گفتم اشکال نداره
مامان به بابا نگاه کرد و گفت چه آبرو ریزه این پسـرت!
بابا: دهن زده منم بود گاز میزدی؟
سوال سختی بود ولی ابروهامو دادم بالا و گفتم نه
دوباره ترکیده بودن از خنده، کلی صحبت کردیم و خندیدیم تا یجا بابا پیاده شد رفت تو فروشگاه، ی چیز واسه خونه باید میخریدم یادمون رفته بود، مامان بهم گفت دیگه جلو بابات دهن خورده منو نخور
من: چرا؟
مینا: زشته
داشت آدامس میجوید گفتم آدامستم میگیرم میخورما
مینا: اینکه دهنمه؟
من: آره
مینا: بشین تا بهت بدم
گوشیش از کیفش دراورد تا خواست نگاه کنه از دستش کشیدم رفتم عقب تکیه دادم
مینا: چیکار می‌کنی بده ببینم
من: اول آدامست
خندید و گفت بمونه دستت
تقریبا ریده بودم با نقشم، لحظه آخری که خواستم گوشیش پس بدم زنگ خورد! بابا بود احتمالا میخواست از مامان سوال بپرسه
مامان میگفت بده من میگفتم اول آدامستو بده، هر چی اصرار میکردم قبول نمیکرد یهو تماس رد کردم
برگ بارش ریخت عصبانی گفت خدا لعنتت کنه انگشتش برد تو دهنش آدامس دراورد گرفت سمتم و گفت بیا
صورتمو بردم جلو گفتم بذار دهنم
یعنی ی طوری دستشو هول داد که تو لوزالمعده‌م حسش کردم، به هر حال موفق شدم آدامسش بگیرم و گوشیش دادم
گذشت تا ی روز که بعدظهر یکشنبه بود، بارون میبارید هوا هم بدجور سرد شده بود، دانشگاه بودم آخرای تایم کلاس هندسه بود که گوشیم زنگ خورد پاشدم گفتم استاد دیگه این درسا بسه و زودتر از همه رفتم بیرون …
مامانم زنگ زده بود، خودم بهش زنگ زدم گفت نزدیک دانشگاهتونم هوا هم که خرابه اگه کلاست زود تموم میشه بیام دنبالت، منم گفتم آره تمومه بیا
لحظه ای که از در ورودی رد شدم و مامان از تو ماشین دست تکون و منم واسش دست تکون دادم اتفاقی یکی از همکلاسی هام اونجا بود و دید
با لبخند فامیلیمو صدا زد و گفت دوست دخترت اومده دنبالت
برگشتم نگاهش کردم
من: چی؟! نه مامانمه! :)
زیاد مکالممون طولانی نشد بخاطر سردی هوا سریع رفتم تو ماشین، بعد از سلام احوالپرسی مامان پرسید این دختره کی بود چی میگفت؟
من: همکلاسیمه میگفت دوست دخترت اومده دنبالت
مامان با لبخند گفت تو چی گفتی؟
من: گفتم آره اومده منو ببره خونشون
مینا: دیوونه، چرا دروغ میگی
من: چه دروغی یعنی الان منو نمیبری خونتون؟!
مینا: نه منظورم اون قسمت دوست دختر بودنه
خندیدیم و راه افتادیم، هنوز خیلی جلو نرفته بودیم که مامان گفت اصلا به من میخوره دوست دختر همسال تو باشم؟
نگاهش کردم و گفتم این دیگه چه سوالی بود! بعدم آفتاب گیر سمت خودشو کشیدم پایین که خودشو تو آینه ببینه و گفتم نمیخوره؟!
مینا: بیشعوره لووس
در حالی که ریز ریز میخندید دستش گذاشت رو رون پام و تکون داد و گفت چقدر خوبه که دارمت منبع انرژی مامان
من: قاعدتا نباید برعکس میبود؟
مینا: چی؟
من: اصولا آقایون دستشون می
175 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:21 م اندازه یه پیش دستی خیس شده بود و بدبختانه رنگ خاکی بود و کامل معلوم یکی هم رفته بود حموم به زور تو دستشویی شلوار عوض کردم و اون شلوار رو شرت رو تو دستم شستم
جز دختر عمه کسی نفهمید و اونم تابلو بازی در نیاورد
حتما الان دستور رو چیزتونه که شب دختر عمم بیاد جلق بزنید نه غلاف کنید خبری نیست فقط یه بار چند سال بعد سیزده بدر بیرون بودیم و باز پاسور بازی میکردیم دختر عمم‌ در گوشم گفت خسته ای ماساژ بدم ولی خودتو خراب نکنی و زد زیر خنده همین
نوشته: دهه پنجاهی
172 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:20 یه خاطره کوچولو کمی سکسی
1402/02/06
#ماساژ #دختر_عمه

آرش متولد۵۵ اولش بگم این خاطره زیاد سکسی نیست سال ۱۳۷۶ بود تیرماه اعزام شدم خدمت و به ۰۴ بیرجند افتادم
سه ماه تمام حتی مرخصی شهری هم ندادن بهمون و مطمئنا باورتون نمیشه ولی من بیشتر از دو ماه تمام بخاطر کافور جنب نشدم
جق هم نمیزدم و یه بار تو خواب ارضا شدم‌ و دیگه تا آخر آموزشی هر چی بود موند تو کمرم
تو کل زندگیم آموزشی طولانی ترین رکورد بود و قبل و بعد هیچوقت به ده روز نکشید بگذریم بالاخره با یه اتوبوس فرستادنمون مشهد و چند تا همشهری داشتیم بلیط رشت گرفتن
ولی من‌گفتم اول میرم تهران پیش داداشم بعد میام
القصه اومدم خانه پدری که چهارراه ولی عصر بود و فقط داداش بزرگم اونجا بود
با ورود به خونه جا خوردم چون بیشتر از ده نفر مهمون داشتیم شوهر عمم عمل داشت
و خانه‌ماهم پاتوق بود دیگه من یک دختر عمه دارم و نه تا پسر عمه
که همه خانه ما بودن
و اصلا جانبود خلاصه یه شام مفصل بی کافور خوردیم واسه خواب من دو تا پتو و بالش برداشتم رفتم بالا پشت بوم
با اینکه مهر ماه بود ولی سرما قابل تحمل بود پتو ها رو پهن‌کردم و میخواستم بخوابم که دو تا از پسر عمه ها ودختر عمه اومدن بالا دختر عمم مهین یه دختر خوشگل ولی چاق متولد ۴۵ ده سال از من بزرگتر بود
ازدواج کرده بود ولی شوهرش رفته بود بچه نداشت و من هیچ حسی بهش نداشتم صمیمی هم‌نبودیم از اینا که الکی فقط میگن آرش چقد بزرگ شده کلاس چندمی می‌فهمید که چی میگم
کنار من یه پتو پهن کردن یکم چیپس و پفک و نوشابه و پاسور منم نشستم و ۲۱ بازی کردیم قرار شد نفری ۵۰۰۰ تومن بذاریم و هرکس باخت بکشه کنار بازی طولانی شد و من خسته راه دیگه نمیتونستم بشینم هی این پهلو اون پهلو میخوابیدم
آخرش گفتم من خسته ام یکی بگید بیاد جا من قبول یکمم برده بودم حاضر شدم بردم رو هم بدم بکشم کنار ولی هی غر زدن و من دیگه هی نشسته خوابم می‌برد چرت میزدم
مهین گفت بذارید بخوابه خسته است و دستش رو گذاشت رو شونه هام و آروم شروع به ماساژ دادن کرد من گفتم اینطوری که زودتر خوابم میبره دستشو کشید
یکی از پسر عمه ها باخت و کشید کنار سه نفر شدیم بیشتر هم من برده بودم مهین هم باخت و فقط یه پسرعمه که اونم ۵ خودش دستش نبود ولی دستش خوب اومده بود و هی می‌برد آخرش گفتم ۱۰ ۱۰ شدیم بازی تمام
گفت نه تا آخرش باید بازی کنی من یه ببخشید گفتم و دراز کشیدم واقعا خواب بودم دیگه دختر عمم خودشو کشید کنار منو و شروع کر کمر منو و ماساژ دادن منم گفتم ببرم پول تو رو پس میدم تشویقم‌می‌کرد و ماساژ میداد من یه بانگ هم جمع کردم و پسر عمه
بانک‌گذاشت و چون خودشم خسته شده بود تمام پولشو گذاشت دستم بد اومد یه دست کارت خوندم دخترعمه هم قشنگ کمرم رو ماساژ میداد یه لحظه خوابم برد
بدون اینکه فکر سکس باشم تو خواب یه زن با مو های قرمز د که دارم ممه هاشو میخورم کشیدمش زیرم و فشار دادم تو کوسش باور کنید یک دقیقه هم‌نشد و چشمام رو که باز کردم دیدم پسر عمم‌میگه بانک بخون تموم دیگه ولی من در حال ارضا اونم چه خالی شدنی سعی میکردم هیچ تکونی نخورم و عادی باشم تو همون حال گفتم بانگ یه ۹ دستم بود و یه ۹ دیگه داد
پمپاژ تمومی نداشت تو حالت عادی ۵ تا ۷ تا میزنده تموم‌میشه ولی اینبار بالا ۱۰ بار زد یه نفس عمیق کشیدم
رو ۱۸ خوابیدم پسر عمم دستش آس بود و کارت بعدیش ۶ آورد و با دودلی کشید که یه آس دیگه داد و سوخت و همه پولهارو باخت با عصبانیت کار تها رو زد زمین و بلند شد رفت
من نفسم رو دادم بیرون که یه دست محکم خورد تو سرم دختر عمه بلند شد و گفت خاک تو سرت پاشو خودتو جمع کن و بلند شد رفت تازه عرق سرد نشست پشتم فهمیده بود
شلوار
177 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:20 اولین کون دادن من
1390/02/17
#گی

سلام من رضا هستم از تهران پسری کاملا کونی خوشگل سفید تو پر گوشتی اولین کون دادن من بر میگرده به 3 سال پیش که من 16 ساله بودم یه پسری بود به اسم رامین پسری درشت اندام خوش تیپ که ارزوی هر دختری بودکه باحاش باشه .که باحاشم بودن چون علاوه بر خوش تیپی پولدارم بود . بعضی وقتا بد حشری به من نگاه میکرد خلاصه یه روز هیشکی خونمون نبود منم لباسمو پوشیدم شیک کردم یه لی تنگ ابی کمرنگ با یه پیرن سفید پوشدم اومدم برم بیرون که زنگ در مون به صدا در اومد درو باز کردم دیدم رامین جلوم واستاده و لبخند میزنه ازم پرسی کسی خونه هست گفتم نه گفت میدونستم خوشگلم اینو که گفت یه حسی منو گرفت حواسم نبود که دیدم حولم داد داخل خونه و با دستش منو تو بغلش گرفت وگفت عزیزم نمیخوای بهم حال بدی اصلا تو خودم نبودم دیدم رو پاش نشستم و داره اه وناله میکنه سریع لباسامو در اورد و شروع به خوردن بدن من کرد منو که شهوت گرفته بود گفتم عزیزم بیا بریم رو تخت منو بغل کرد برد تا اتاق خواب بابا مامانم گفت بیا کیرمو بخور منم مثل جنده ها چار دستو پا شدم کیرشو کردم تو حلقم بود خیلی بزرگ بود داشتم حال میکردم که گفت برگرد میخوام سوراخ کونتو جر بدم منم برگشتم زبونشو میزد به کونم داشتم از شهوت میمردم که گفت برگردم منم این کارو کردم پاهامو گذاشت رو شونهاش وکیرشو تا ته کرد تو کونم داشم از شهوت میمردم حالیم نبود چی میگم هی میگفتم من زنتم پارم کون گفت برگرد از دوباره برگشتم گفت ساک بزن منم حسابی ساک زدم کیرش خیسه خیس بود همین طوری برگشتم اونم خودشو انداخت رومن وشروع به اه اه وناله کردن کرد منم هی میگفتم بگا منو ای ای کیرو از کونم کشید بیرون اورد جلو رو صورتم یه دفه دیدم سرو صورتم پر اب کیره همو رو جم کردم زدم به کونم گفتم رامین تو رو خدا از دوبلره منو بکن اغول قبول نکرد گفت نا ندارم ولی به اصرار من شروع کیرشو کرد تو سوراخم یه لحظه از سوزش مردم ولی بعد 5 دقیقه به لذت رسیدم صدای شالپ شولوپ کونم که حسابی لیز شده بود میومد یه دغعه رامین داد بلن کشید اب تو کونم خالی کرد بعد افتاد روم و 10 روم بود پا شد یه بوسه به لبم زدو گفت قوربونت برم کاری نداری گفتم ئنه ولی بازم بیا منو بکن گفت چشم خانومم از این جملش خوشم اومد الان بعد اون سه سال من همیشه با رامین ارتباط دارم هچنین به دوستامم میدم.
نوشته:‌کیرخور
173 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:19 کرد تو کصش که یهو سعیده نفسش رفت بند و شروع کرد به لباشو گاز گرفتن
حسین تند تند تو کصش میزد داگی کردش
سرپایی
حتی لاپایی بهش گفت پاهاتو بده بالا میخام کونت بزارم جلو شوهرت منم یه بار به کیرم دست میزدم یه بار نمیزدم از شدت شهوت اگه یکم با کیرم ور میرفتم آبم میومد
به همین خاطر بیشتر نگاه میکردم
کون سعیده و با انگشتش باز کرد و کیرشو گذاشت در کون زنم یهو تا ته کرد تو کونش یه جیغ زنم زد که فردا شب زن همسایه ازش پرسیده بود چی شد دیشب که الکی گفته بود دستم خورده به گاز
سعیده هی کونشو میآورد عقب که تا ته نره برعکس حسین کیرشو تا خایه میکوبید تو کونش تو همین لحظه یهو تا ته زد و وایساد که فهمیدم آبشو ریخته تو کون سعیده
سعیده بلند شد دستشو گذاشت در کونش و بدو بدو رفت حموم منم که آبم نیومده بود به حسین گفتم همون‌جوری کیرتو بزار تو کونم تا منم آبم بیاد اولش گفت خوشم نمیاد و ای حرفا که گفتم مشکلی نیست ولی فک کنم دوس نداری دوباره بیای که قبول کرد کیرش نیمه بود یعنی ن راست راست ن خوابیده تف زدم در کونم یهو کردش تو کونم
یه دو سه بار جق زدم که آبم اومد به حسین گفتم اگه سعیده الان از حموم بیاد شهوتش خوابیده بد میشه آماده شو تا بریم منم سریع لباس پوشیدم رفتم گذاشتمش دم پارک که دیدم ماشین خودش آورده و سوار شد و رفت
داستان ادامه داره و از این جا به بعد قشنگ میشه
اونایی که خوششون میاد کامنت بزارن اونایی که بدون اومد چیزی نگن بهتره
این چیزا ن بزرگی میاره ن سربلندی ولی تمام داستان عین واقعیت بود
دوستون دارم فعلا
نوشته:
169 views18:48
Aprire / Come
2023-04-26 21:48:18 بالاخره نفر سوم زنم رو کرد (۲)
قسمت قبل
1402/02/06
#نفر_سوم #همسر #بیغیرتی

سلام خدمت دوستان شهوانی
تو داستان اول براتون گفتم که چی شد
بعد از اینکه رفتم و پسره رو گذاشتم تو پارک و اومدم با شرت خونی سعیده مواجه شدم از حموم که اومد بیرون خیلی گرفته بود بهش گفتم چی شده گفت زندگیمون مثه قبل نمیشه و اشتباه کردیم و …
گفتم عزیزم این کارم فقط واسه حال کردن تو کردم اگه خوشت نمیاد تا این کارو نکنیم
اونم حرفی نزد
تقریبا یه ماه از اون داستان گذشت شما ه سعیده رو عوض کردم و تلگرام و هرچی داشت با یه شماره جدید البته به خواست خودش
تو این مدت من به یاد اون شب با سعیده سکس میکردم و تو این مدت که سرکار میرفتم یا برمیگشتم به دور و ور خونه چش مینداختم نکنه پسره خونه رو یاد گرفته باشه که خبریم نبود
سعیده یکم گوشه گیر شده بود زیاد مثه قدیم خوش خنده و پر انرژی نبود
یه شب که مست کردم و داشتم میکردم اقلب وقتا من مست میکنم و سکس میکنم داشتم میکردم که یهو سعیده گفت مثه اون پسره از کون بکن ببینم درد داره با ن
این حرف جوری منو شهوتی کرد که نزدیک بود آبم بیاد بهش گفتم جووووون دوس داری دوباره بیاد پیشت
گفت ن اون شب حال نداد پسره با تجربه نبود و نمیتونست خوب حال بده گفتم یکی دیگه پیدا میکنم
سکس تموم شد ولی بازم شهوتش که خوابید دندون گردی میکرد
بهش گفتم یا درست و حسابی حال کنیم یا بیخیال شیم انقد بی جنبه نباش تا میدی خوبی بعدش حال ادمو میگیری
گفت خودم انتخاب میکنم گفتم اوکی
یه مدت گذشت من دیدم خبری از سعیده نی ازش پرسیده بودم چند بار که جور کردی یا ن همش میگفتم ن فعلا و ای حرفا
بعد چند روز گفت یکی و پیدا کردم گفتم ببینم عکسشو
اوه اوه یه پسر خوشتیپ و هیکلی تر و تمیز قد بلند گفت اینو میخام گفتم این اگه از کون بکنتت که پاره میشی گفت عیب نداره همین
دیگه یه مدت رفته بود تو کارش و عکس سکسی و فیلم و اینا بهشم همه چیز و گفته بود که جریان از چه قراره
نمی‌دونم تعطیلات چی بود که دو سه روز پشت هم تعطیل بود منم سرکار نمیرفتم اومدم با سعیده رفتیم خرید و شروع کرد لباس های سکسی خریدن و لوازم آرایش و از این جور چیزا
شب اومدیم خونه به پسره که اسمش حسین بود رنگ زد و گفت فردا شب بیا اونم قبول کرد
اون شب من از استرس و شهوت خوابم نمی‌برد
فردا غروب مثل همون پسر قبلی رفتم تو یه پارک تقریبا چهارتا خیابون اون ور تر دنبالش حسین و دیدم دل خالی شد سوار شد و بهم گفت دوس داری حال کنی یا اینکه ابت اومد حال مارم بگیری؟؟؟
گفتم منظورت چیه
گفت آخه یه عده ای آبشون که میاد فاز غیرت و اینا ور میدارن و نمیزارن حال بده دیگه گفتم ن خیالت راحت
رسیدیدم دره خونه زنگ و زدم که یعنی ما اومدیم رفتم بالا برخلاف اون پسر قبلی دیدم سعیده پشت در منتظره مارو دید حال و احوال گرم دست انداخت دور گردنه پسره و روبوسی چون یه یک ماهی با هم در ارتباط بودن روشون باز شده بود
نشستیم به عرق خوری و مزه خوری تا ساعت یازده شب سعیده هم چهار پنج تا پیک خورد و رفت نشست بغل حسین با یه تاب شلوارک مشکی شرت توری لب بازی شروع شد و سعیده سریع دست برد و شلوار حسین و درآورد با پیرهنشو لخت با یه شرت اونم ورزشکار بود تمام بدنشو شیو کرده بود بی مو و سفید یهو کیرشو از تو شرت درآورد من پرام ریخت
یه کیر بیست سانتی کلفت و رگ دار
سعیده گفت آخه جون اینو میخام هاااااا
و زدیم زیر خنده رفتیم تو اتاق شروع کرد براش ساک زدن بوی شهوت و زنا تموم اتاق و گرفته بود حسین گفت زیاد ساک نزن آبم میاد برگرد برگشت سعیده با دستش کص و کون سعیده رو می‌مالید و منم کیرمو میمالیدم به سعیده گفت کجات و اول جر بدم گفت کصم
اونم کیرشو گذاشت درکص زنم با یه حرکت تمام کیرشو
169 views18:48
Aprire / Come