Get Mystery Box with random crypto!

سکس با پسرم امید (۲) قسمت قبل 1402/03/17 #مرد_میانسال #نوجوان | کانال داستان

سکس با پسرم امید (۲)
قسمت قبل
1402/03/17
#مرد_میانسال #نوجوان #گی

تو قسمت قبلی گفتم ک چجوری با امید آشنا شدم اینم بگم امید کم سن ترین کسی بود که بهش حس داشتم معمولا شریک های جنسیم حداقل ۱۹.۲۰ سالشون هست چه دختر چه پسر خلاصه اون شب رفتم هتل تموم شب به امید فکر میکردم هیچوقت تو زندگیم همچین حس وابستگی به کسی رو نداشتم نزدیکای ۲ شب بود دیدم ی اس اومد سلام آقا فرهاد لطفا اون اتفاقی که بینمون افتاد رو فراموش کنید من میخوام فقط دوست هم باشیم
منم جواب دادم سلام امید جان اتفاقی بین ما نیفتاد ولی چشم هر جور که شما بخوای همون جوری پیش میره چند دقیقه چت کردیم و خوابیدیم فرداش یکم با دوستام رفتم بیرون و چرخ زدن الکی دوستام هم متوجه تغییر رفتارم شده بدون هی میگفتن فرهاد تو که همیشه پر انرژی بودی چی شده تو فکری همش منم بهانه های الکی میاوردم اونا هم گفتن شب سانس دارن ۱۰ تا ۱۱ و نیم میرن استخر ولی من گفتم یه قراری دارم و نمیتونم بیام خلاصه یکم شک کرده بودن بهم ولی خب زیاد اصرار نکردن دم ظهر بود به امید پیام دادم سلام خوبی میتونم امروز ببینمت چون فردا برمیگردم تهران . امید: سلام آقا فرهاد نه راستش نمی‌خوام وابستگی بین ما ایجاد بشه و اگه باهم دوست نباشیم بهتره
اینو ک گفت حالم خیلی بد شد تپش قلب گرفته بودم انگار نمیتونستم بدون اون زندگی رو تصور کنم پیام دادم لطفا بیا ببینمت چن بار اصرار کردم گفت بخدا آقا فرهاد نمیشه، شما فردا میری تهران بعدش من میمونم و وابستگی این پیامش منو امیدوار کرد چون حس کردم اونم بهم علاقه داره گفتم امید بخدا اگ تو بخوای میام همینجا زندگی میکنم لطفا بزار ببینمت خیلی دلتنگتم از دیشب تو فکر تو بودم تا ظهر بشه ببینمت خلاصه با این حرفام اونم شل شد گفت باشه ولی کارای دیشب رو نکنیم، منم گفتم مگه دیشب اذیتت کردم جایی هم که گفتی بسه گفتم چشم خلاصه تو چت یه جورایی فهموند ک بهم خیلی حس داره ولی می‌ترسه باهام رابطه داشته باشه و من بعد رابطه ولش کنم غروب شد رفتم دنبالش دیدم این سری شلوار آبی کمرنگ با تیشرت و کتونی سفید پوشیده منم پیراهن سفید با شلوار پارچه ای مشکی و کفش کالج پوشیده بودم ، تو ماشین نشست حرکت کردیم بهش گفتم امشب شام با من میخوری ها گفت باشه اقا فرهاد رفتیم داخل رستوران سنتی دیزی سفارش دادیم و مشغول حرف زدن بودیم ک همش زیر چشمی نگاهم میکرد و لبخند میزد بهش گفتم امید جان این همه خوشگلی رو چجوری با خودت جا به جا میکنی ک خندید و گفت والا شما خیلی خوشگلی با این تیپ مردونه رسمی آدم دلش میخواد زنت باشه و یه خنده کوچیک زد سرش از خجالت انداخت پایین منم دیگ پرو شدم گفتم خب زنم بودی هم میگفتی دوست هم باشیم و خندیدم ولی خب اگه زنم بودی شب سرتو میزاشتم رو سینم تا صبح بخوابی اینو ک شنید گفت آره دوست داشتم تا صبح با موهای سینت بازی کنم، حس کردم با حرفام تحریک شده و دلش میخواد باهام رابطه داشته باشه دیگ غذامون داشت تموم میشد گفتم قلیون بگم بیارن گفت نه دلم قلیون نمی خواد گفتم چی میخواد پس یکم مکث کرد و آروم گفت بغل تو رو میخوام من که هیجان زده بودم گفتم بغل من ک مال توئه هر وقت بخوای گفت نه آخه تو ماشین نه دلم میخواد بدون استرس بغلت کنم ،گفتم خب عزیزم من دوستام ۱۰تا ۱۱ و نیم نیستن الانم ساعت ۱۰ هستن تا بریم خونه ی ساعت وقت داریم پیش هم باشیم گفت باشه ولی قول بده فقط بغل باشه گفتم چشم عزیزم هر چی شما دستور بدی زنگ زدم به دوستم گفتم کی میرید خونه من قرار با یه دختره برم هتل حدود چهل دقیقه تا یک ساعت کار دارم دوستم هم گفت ای کلک پس بگو سر چی نیومدی کصلیس بدبخت و خندید گفت ما ۱۲ زودتر نمیایم برو کصتو بکن و قطع کردیم واقعی