Get Mystery Box with random crypto!

#part1406 ارسلان سر تکان داد سرش تیر میکشید و خسته بود تن | دلارای vip

#part1406

ارسلان سر تکان داد

سرش تیر میکشید و خسته بود

تنها خواسته اش در آن لحظه دوساعت خواب آرام بود و حالا دخترک بازی در می آورد

بی اعصاب غرید

_ چرا نمیای؟
میدونی من از صبح چقدر سگ دو زدم بچه؟
بیا تب این توله بیاد پایین بریم بکپیم دیگه

صدای دلارای می‌لرزید

_ به بچه‌ی من نگو توله!

ارسلان ابرو بالا انداخت

چه مرگش بود؟!
دنبال بهانه ی دعوا میگشت؟

دلارای گرفته لب زد

_ توله‌ای که میگی دیگه نوزاد نیست وگرنه تازه معنی نخوابیدن و شب‌بیداری رو می‌فهمیدی!
خداتوشکر کن یکی بوده که از آب و گل در آوردش و تو شبا راحت خوابیدی که الان بیای جلوی من بایستی و با پررویی.....

جمله‌اش را نتوانست تکمیل کند

چرا که ارسلان کلافه دستش را در چهارچوب در گذاشت و همانطور که در چشمان دخترک زل میزد جمله اش را قطع کرد

_ دردت چیه دخترحاجی؟ اونشو بگو