Get Mystery Box with random crypto!

#part1403 دستش را به دیوار گرفته و پشت به او کمی خم شده بود | دلارای vip

#part1403

دستش را به دیوار گرفته و پشت به او کمی خم شده بود

صدای ارسلان هیچ نرمشی نداشت

_ بریم تو حیاط
اینجا فضاش آلوده‌ست

هاوژین بلند تر هق زد و دست هایش را سمت دلارای دراز کرد

ارسلان عصبی از بی توجهیِ دخترک به بچه غرید

_ کری؟ دلی

دست دخترک پایین افتاد و بی حال گوشه دیوار سر خورد و روی زمین نشست

آلپ‌ارسلان با دو قدم بلند خودش را به او رساند

_ دلارای

رنگ صورتش سفید شده بود و از شدت درد دندان هایش می‌لرزید

عصبی پرسید

_ حرف بزن ..‌ چته؟

صدایش می‌لرزید

_ دستمو میگیری؟ نمیتونم ... نمیتونم بلندشم

ارسلان ثانیه ای مکث کرد

حس خوبی نداشت

نگرانی برای هاوژین جای خودش را داشت اما این حس تنها اضطراب بیماریِ بچه نبود!

ناخواسته یاد روزی افتاد خبر داده بودند نوزادی با فامیلِ دلارای متولد شده و او سمت بیمارستان پر کشید اما حدس هم نمی‌زد هاوژین دخترش باشد!