Get Mystery Box with random crypto!

#part1400 ارسلان جوابش را نداد ، در عوض جمله ای به عربی به | دلارای vip

#part1400

ارسلان جوابش را نداد ، در عوض جمله ای به عربی به پرستار گفت

دلارای غمگین به دیوار تکیه داد و خیره‌اشان شد

نیم ساعت بعد که تب بچه پایین آمد بالاخرل توانست نفس راحتی بکشد

تمام مدت ارسلان با دکتر و پرستارها صحبت می‌کرد و او جز چندین کلمه از میان حرف هایشان چیزی نفهمیده بود

بالاخره هاوژین با تمام شدن سرم ، صدایش در آمد

بی حال زیر گریه زد و دلارای را صدا کرد

_ ماما

غمگین جلو رفت

_ جانِ مامان

انگار پرستار تازه متوجهش شد

ارسلان حرفی زد و اینبار دلارای هم مفهومش را فهمید

تشکر کرده بود

زن سوزن سرم را کشید و آلپ‌ارسلان بچه را در آغوش گرفت

_ چرا بلندش میکنی؟

_ باید آزمایش بده

_ مگه نگفت سرماخورده؟
ازمایش چرا؟