2022-05-05 21:24:33
حرفی نمانده بود قلم را فروختم
چیزی نمانده بود خودم را فروختم!
هستی مان که صرف مداوای درد شد
کم بود، قطعه قطعه عدم را فروختم!
ته مانده های دین مرا هم گرفت فقر
دَمّام را و بعد علم را فروختم!
با عمر عمر خادمیِ من چه کرده اند
یک یک کبوتران حرم را فروختم!
دل کندن از عزیزترین ها چه سخت بود!
اول خدا و بعد صنم را فروختم!
دریایی از نیاز شدم، یک نَم از شرف!
خرجم زیاد بود که کم را فروختم!
حمزه کریم تباح فر
3.3K views18:24