یکی از خالههام ۱۵سال که فوت کرده. دخترخالهم پیش عمو و زنعمو | ☕کاپوچینو پلاس | Cappuccino plus☕
یکی از خالههام ۱۵سال که فوت کرده. دخترخالهم پیش عمو و زنعموش زندگی میکنه. پدرش زن گرفته و نامادری داره. این دخترخالهی ما نزدیک به ده سال که با یک نفر دوسته. میشه گفت این پسر از بچهگی بزرگش کرده. به شدتهم عاشقن. زنعموش از رابطهش باخبر شده و دخترخالهم براش توضیح داده که ما همدیگهرو میخوایم و قصدش ازدواجه و مامانش میخواد زنگ بزنه بهت. زنعموش گفته: نه زنگ نزنهها تو اونارو میشناسی ما که نمیشناسیم بذار هروقت خودم گفتم زنگ بزنه. از روی این قضیه ۶ماه گذشت تا دیروز. دوست پسرش بهش گفته میدونم خسته شدی، میدونم رابطهمون طولانی شده. بخدا منم خسته شدم. تو این روزا منتظر یه سوپرایز باش. (زن عموش نمیدونه ۱۰سال که با همدیگهن، فکر میکنه یک سال باهمن) خلاصه که امروز مامانش زنگ زده و گفته اگر اجازه بدید این هفته زنونه بیایم. بعد از محرم خواستگاری رسمی بیاییم. تو این دو ماههم بچه ها زیر نظر خودمون باهم برن بیرون و آشناشن. (بنده خدا زنعموی از همهجا بیخبر.) بالاخره بعد از ده سال لیلی داره به مجنون میرسه. خانم غش کرده رفته زیر سِرُم. میدونم که چه سختیهایی کشیده. بی مادر، بزرگ شده. امیدوارم خوشبخت بشه و این حس خوب قسمت همهی شما عاشقها بشه. :)))))