با نگاه کردنِ اصیل میتوانیم از خودمان فاصله بگیریم. یا به خودمان وسعت ببخشیم. اما چگونه باید نگریست؟ آیا نگاه کردن، یک هنر است؟ و مانند هر هنرِ دیگری، نیازمند آموزش و ممارست؟ آیا از طریق نگاه کردن میشود به چیزی دیگر بَدَل شد؟
سهراب سپهری: «بدون شک این مردم هم به درخت و گل و آب نگاه میکنند، امّا این تماشا اصیل نیست. میبینند و میگذرند. ما میبینیم و غرق میشویم. میبینیم و فرومیریزیم.»(هنوز در سفرم، نشر فرزان روز، ص۷۹)
کریستیان بوبن: «هنر راه رفتن هنر نظاره کردن است. ابتدا، آنچه را از آن میگذریم، نگاه میکنیم، سپس همان میشویم. بدین ترتیب ما تنها عبور نورانی منظره از خود آن هستیم. خود ما دیگر چیزی نیستیم جز پروانهای مُرده که به دست باد از هم گسسته است.»(شش اثر، ترجمه مهتاب بلوکی، نشر نی، ص۱۱۸_۱۱۹)